امروز بیست و سوم سپتامبر، برابر با یکم مهرماه، روز جهانی مشاهدهپذیری دوجنسگرایان است. به همین مناسبت، روایت زیر توسط یکی از مخاطبان و همراهان خانه امن فرستاده شده که حکایت از تفاوت نوع خشونت خانگیای دارد که دوجنسگرایان نسبت به دیگران متحمل میشوند:
«من یک دختر دوجنسگرای ساکن ایران هستم و این روایت خلاصه و کوتاه من است از خشونتی که در رابطه با شریک عاطفی و جنسیام به عنوان یک دوجنسگرا مشاهده کردهام و البته خشونتهایی که از جانب دیگران و در اجتماع دوستان همجنسگرایم به خاطر گرایش جنسیام متحمل شدهام.
زمانی با دختری در ارتباط بودم که یکی از مشخصههای اصلی رفتاریاش، بدبینی بسیار شدید بود. رابطه ما قبل از این که بتوانیم در یک شهر با هم زندگی کنیم، یک رابطه از راه دور بود. این بدبینی به قدری زیاد بود که ما نتوانستیم با هم ادامه دهیم. بدبینی او به شکلی بود که اگر من برای مثال تماس یا پیامهایش را دیرتر جواب میدادم، همیشه متهم میشدم به این که «تو حتماً داشتی با یک پسر حرف میزدی» یا «در کنار من با یک پسر هم در ارتباطی». همیشه هم این پرسش برایم پیش میآمد که اگر میخواستم دروغ بگویم یا خیانت کنم، چرا نمیتوانستم در تصورات و توهمات او با یک دختر دیگر این کار را بکنم؟ و پاسخم به خودم مشخص بود: چون دوجنسگرا بودم!
این تجربه را بارها در زندگی شخصیام داشتهام.
یک مورد دیگر از خشونتی که از اجتماع خودمان میبینم این است که همیشه به عنوان یک دوجنسگرا مورد این پرسش واقع شدهام که «آیا یک دوجنسگرای واقعی هستی یا چون همجنسگرایی هم مُد شده، خودت را میخواهی دوجنسگرا بدانی؟»
بارها این تجربه داشتم که وقتی در یک برهه از زندگیام با یک مرد در ارتباط بودم و به جمع دوستانمان که از دگرباشان بودند وارد میشدم، به شوخی میگفتند «این تازه استریت شده آمده». و من همیشه برایم عذابآور بود که خودم را استریت نمیدانستم و نیستم. فقط دوجنسگرا هستم و در آن برهه به یک غیرهمجنس تمایل داشتم. به همین دلیل، در آن برهه بسیاری از دوستانم را در این اجتماع از دست دادم و من را از خودشان نمیدانستند. منظورم کسانی است که خودشان را همجنسگرا میدانند.
من هنوز بعد از دو سال و رابطهای که با یک غیرهمجنس داشتم، از جمعها و اجتماع دگرباشان رانده شدهام و هنوز وقتی وارد جایی میشوم این حرفها را درباره خودم میشنوم.
یک بار دیگر که البته یک بار هم اتفاق نیفتاد این بود که از پارتنرم به خاطر تفاوتهایمان این را شنیدم که «تو که دوجنسگرا هستی و دو روز دیگر ازدواج میکنی و میروی سراغ زندگیات. این منم که تنها میمانم.»
این جمله را بارها به عنوان دوجنسگرا شنیدهام که برای آینده من به عنوان یک دوجنسگرا تصمیم میگیرند که من بالاخره ازدواج خواهم کرد یا نه.
آخرین موردی که میتوانم به آن اشاره کنم، اتفاقی است که بین من و یکی از همکاران مردم افتاد. کسی که فکر میکردم نسبت به این مسائل دید بازی دارد و مدافع حقوق زنان نیز هست. یادم میآید که یک بار شروع به تلاش برای ایجاد یک رابطه فیزیکی بینمان کرد و من که اصلاً هیچ تمایلی و هیچ تصوری از این مسئله نداشتم، آنجا را ترک کردم. بعدتر، به او گفتم که به هیچ وجه از کاری که کرده و اتفاقی که افتاده خوشحال نیستم و چیزی که شنیدم این بود که «خودت گفتی دوجنسگرایی و خودت بودی که شروع کردی به من نزدیک شدن». برایم این همه تکیه به دوجنسگراییم و این که بهانه تعرضات و خشونتهای دیگران شود، چیز جدیدی نیست، اما هر بار شوکهکننده و ناراحتکننده است و فکر میکنم که این تجربهها برای بسیاری از دوجنسگرایان، اگر نتوانیم بگوییم همهشان، مشترک است.»
تصویر، نقاشی توسط شخص راوی است که به انتخاب وی در این مطلب قرار گرفته است.