Photo: focuspocusltd//depositphotos.com
ماهرخ غلامحسینپور
– مردی در یک روستا در حومه تویسرکان همسر ۲۶ سالهاش را به «ج رم نازایی» در خواب خفه کرد.
سرهنگ محمد معصومی، رئیس پلیس شهرستان تویسرکان در گفتوگو با خبرآنلاین گفت با اینکه مادر و خواهر شوهر متوفی در جریان تحقیقات گفتند او سابقه بیماری قلبی داشته اما پلیس از راز مرگ نابههنگام زن جوان در خواب، پرده برداشت.
جسد زن ۲۶ ساله به پزشکی قانونی همدان منتقل و کالبد شکافی شده و بعد از انجام آزمایشهای متعدد، معلوم شد او به علت خفگی و انسداد مجاری تنفسی ناشی از فشار بر حنجره، در خواب درگذشته است.
شوهر این زن در جریان بازجوییهای تخصصی گفت آنها با وجود گذشت شش سال از ازدواجشان صاحب فرزند نمیشدند.
اگر تاکنون عضو کانال تلگرام خانه امن نشدهاید، کلیک کنید.
به نظر میرسد این زوج تا مدتها به روشنی نمیدانستند این مسئله به کدام یک از آن دو مربوط است اما بعد یک پزشک گفته بوده که زن به علت مشکل مربوط به تخمدانها، نازاست.
آن روز بین مرد ۳۲ ساله و همسرش بر سر این موضوع مشاجره در گرفته و چون مرد اقدام به هیاهو و کتککاری کرده، مقتول مرد را از خانه بیرون رانده بوده. او به منزل مادرش که همسایه دیوار به دیوارشان بوده رفته اما ساعت پنج بامداد به منزل شخصیاش برگشته و با فشردن گلوی زنش در خواب، او را به قتل رسانده.
نازایی و مردسالاری
نازایی از جمله عوامل موثر بر خشونت خانگی و یکی از دلایل طلاق است. در جوامع سنتی و مردسالار، فرزندآوری و تسلسل نسل نوعی موهبت و علت اصلی پیوند زناشویی تلقی میشود. به همین دلیل است که ناتوانی در فرزندآوری یک نقص جدی به شمار میرود و از آنجا که جامعه مبتنی بر جنسیت نمیتواند نقصی برای مرد متصور باشد، هر گونه ناتوانی در فرزندآوری تا سالهای متوالی بیتوجه به دلایل علمی آن، به زنان نسبت داده میشود و زنی که نازاست، مستحق خشونت، طلاق و قضاوت عمومی.
٭٭٭
میگوید فلانی زنش را طلاق داد.
تعجب میکنم. با اینکه سالهاست ترک دیار کردهام اما ته ذهنم خاطره خوشی از رابطه آن زوج نقش بسته است.
میپرسم: «چرا؟»
میگوید: «نشنیدهای پیامبر گفته حصیری که گوشه خانه افتاده، بهتر از زنی است که نازا باشد؟ بیچاره حق داشت. خیلی هم تحمل کرده بود تا به حال. زنک بچهدار نمیشد. عمرش را پای آن درخت بیبر هدر داد …»
نزدیک است از کوره در بروم. به تاکید به گوینده این جملهها میگویم که در درستی این حدیث تردید اساسی وجود دارد و قانون هم به زنان و مردان نابارور نگاهی برابر دارد.
بر اساس قانون، مهریه زنی که باردار نمیشود بایستی تمام و کمال و عندالمطالبه پرداخت شود و توانایی باروری، دلیل مستدل و قانونی برای عدم پرداخت حقوق قانونی زن یا مرد نیست.
واقعیت امر اما نگاه تحقیرآمیز عرف غالب و سنت جامعه به زنان و مردان نابارور است:
نسرین بهبود ۲۵ سال پیش با علاقه به خواستگاری همسرش حمید پاسخ مثبت میدهد، اما زندگی آرام و پر از تفاهم آنها از سال چهارم و با طرح موضوع به دنیا آوردن یک کودک، رو به تیرگی میگذارد. همسرش شروع میکند به بهانهجویی برای بچهدار شدن. نسرین هم البته موافق بچه داشتن است.
یک خانه کوچک از ارث پدری حمید، حمایت خانواده نسرین و درآمد نسبی و رابطه معقول، جایی برای به تاخیر انداختن این تصمیم نمیگذارد و هر دوی آنها مشتاقاند کودکی به دنیا بیاورند و بزرگ کنند. اما یک مشکل اساسی وجود دارد. سعی و تلاششان برای بارداری نسرین بینتیجه میماند.
بیشتر بخوانید:
مهاجرت و عریانتر شدن چهره خشونت
رفتن به «خانه بخت» به خاطر چند تار مو
چند سال اول به توصیههای متعدد و گاهی حتی چندشآوری که به ایشان میشده عمل میکردند. این در حالی بوده که دکترها میگفتند هیچ مشکل خاصی وجود ندارد.
این جمله که «هیچ مشکل مشخصی وجود ندارد» اما عملا اوضاع آشفته رابطه و خانه و زندگی آنها را سامان نمیدهد. نسرین گاهی به خاطر دلخوشی حمید کارهایی میکند که در شرایط عادی حاضر به انجامشان نیست و باوری به آنها ندارد. دم مارمولک خاکستری کوبیده شده در شاتره میچشد یا فلان جای کفتار وحشی ماده به گوشه چارقدش میبندد و از این مامای محلی به دفتر آن رمال مشهور میرود تا سرکتاب باز کند اما هر چه میکند در نهایت به نتیجه مورد نظر نمیرسد.
ادامه ماجرا چنین پیش میرود:
اوایل دعوا میکردند و طعنههای سرد حمید به عمق جانش مینشست. این که یک درخت سترون را تمام این سالها آب داده و تیمارداری کرده یا عمرش را هدر داده.
شبی نبوده که نسرین بی گریه سر به بالین نگذارد. خانواده همسرش به سختی جواب سلامش را میدادهاند و جوری رفتار میکردهاند که انگار مرتکب گناه بزرگی شده. یک روز شنیده که خواهر شوهرش دارد توی گوش آن یکی او را «چندش» میخواند. همه اینها و احساس گناه باعث شده کنار بکشد و به ازدواج مجدد حمید رضایت بدهد.
مدتی بعد حمید تجدید فراش میکند. نسرین کماکان در ظاهر زن قانونیاش میماند اما با هم هیچ مراودهای نداشتهاند. فرح، همسر جدید حمید هم بچهدار نمیشود و شش سال بعد از او طلاق میگیرد.
فرح بلافاصله با یک تاجر خشکبار ازدواج میکند و سال ماه بعد، دخترش را به دنیا میآورد. با بچهدار شدن فرح دیگر کسی از بد اقبالی حمید و قدم شوم زنهایی نمیگوید که پا گذاشته بودند وسط زندگیاش.
اما چندین سال طول میکشد تا زن پنهانی و سوم حمید که او را هم به هوای بچهدار شدن وارد زندگیاش کرده بوده، از او شکایت کند و مهریهاش را به اجرا بگذارد و همه دارایی حمید و نسرین را که به سختی از اول زندگی جمع کرده بودند، از آنها بگیرد.
حالا هر دوی آنها در یک آپارتمان اجارهای در جنوب شهر، زندگی سرد و پر اندوهی را از سر میگذرانند. نسرین دیگر زن روز اول نیست. کوهی از کلمات سرد، سرزنشهایی که مستحقش نبوده، طعنهها، مداخلهها، پیشنهادهای کاهنده، فضولیها و داغ ننگ القاب ناروا از او زن دیگری ساخته که گاهی خودش هم نمیشناسدش.
خشونت خانگی، وقتی بچهای در کار نیست
نیما ستارزاده، روانشناس بالینی معتقد است کماکان در برخی استانهای کشور، بهخصوص استانهای مرزی یا مناطقی که درگیر فقرند، لازمه دوام و قوام زندگی مشترک، داشتن فرزند است و در صورتی که یک زوج فاقد فرزند باشند، زندگی مشترک آنها از دید دیگران جدی گرفته نمیشود.
او با اشاره به اینکه طرف دیگر ماجرا حتی اگر بخواهد از میل خود برای فرزندآوری به نفع طرف مقابل چشمپوشی کند، از سوی جامعه پیرامونش تحت فشار قرار میگیرد، میگوید: «بسیاری وقتها مرد یا زن ماجرا به عشق همسرش از میل به فرزندآوری میگذرد اما به شدت تحت فشار افکار عمومی قرار میگیرد چون این تصور ایجاد میشود که دارد فداکاری بزرگی در حق طرف مقابل میکند و به دلیل انباشت خشمی که ناشی از این برداشت در یک رابطه نابرابر وجود دارد، ممکن است همیشه درگیر حس منفی و عصبانیت بماند. این افراد اغلب معتقدند طرف مقابل باید نسبت به این فداکاری و گذشت آنها سپاسگزار باشد و گاهی حتی این مسئله تبدیل به ابزار کنترل یا خشونت میشود و رابطه بدهکار و طلبکار، تعادل زندگی مشترک را به هم میریزد.»
به باور ستارزاده، در کشورهای پیشرفته موضوع فرزندخواندگی تا حد زیادی توانسته این قبیل معادلهها را حل کند: «اینکه باید حتما فرزندت از خون و نژاد خودت باشد و این باور عامیانه که پولم را خرج بزرگ کردن بچه دیگران نمیکنم، در بطن جوامع غیر شرقی کمرنگتر است و به همین دلیل هم موضوع نازایی به ندرت تبدیل به عامل خشونت خانگی میشود. آنها اغلب به یک مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست مراجعه میکنند و با سرپرستی یک کودک، او را جزء واقعی خانواده تلقی میکنند چون موضوع وابستگی بیولوژیک در بسیاری فرهنگها تابو یا خط قرمز خانواده نیست.»
این روانشناس تاکید میکند که زوجهای نابارور باید مشاورههای روانشناسی نازایی را جدی بگیرند: «ناباروری شرایط خاصی است و زوجهایی که در این موقعیت قرار میگیرند نیازمند کمک گرفتن از بیرون چارچوب خانواده هستند چون فشارهای روحی، پرخاشگری و افسردگی، شایعترین پیامد ناباروری است.»
ماجرای الهام
آنچه بر الهام گذشته است، تایید اظهارات نیما ستارزاده، روانشناس است.
نخستین واکنش الهام بعد از اینکه متخصص زنان به او گفت به علت نقص عملکرد تخمدانها قادر به بچهدار شدن نیست، انکار بوده.
علیرغم هزینه سنگین آزمایشهای مربوط به باروری، او که به تشخیص دکترش بیاعتماد بوده، به چندین پزشک دیگر مراجعه میکند. در نهایت با تایید چندین باره نتایج آزمایش، الهام این واقعیت را میپذیرد اما به ورطه افسردگی میافتد.
او به همسرش پیشنهاد میدهد برای ازدواج مجدد اقدام کند چون نمی خواهد همسرش تاوان مشکل او را بدهد. همسرش اما میگوید که زندگی بدون فرزند هم زیباست و الهام آنقدر برایش اهمیت دارد که حتی خیال جدایی را به سرش راه ندهد.
احساس گناه اما الهام را رها نمیکند. شبانهروز به سرزنش خود میپردازد و در نهایت به مصرف قرصهای ضد افسردگی روی میآورد:
«اگر همسرم در جریان دید و بازدید و مهمانیهای فامیلی کمترین توجهی به کودکان اطراف میکرد، تصور میکردم دارد به من پیام میفرستد. زندگی مشترک ما مختل شده بود و این ماجرا باعث شد دو بار دست به خودکشی بزنم. در نهایت هم شخصا درخواست طلاق دادم و با بخشیدن همه حق و حقوق مالی و مهریه، از همسرم جدا شدم.»
باید امیدوار بود که فرهنگسازی، آموزش عمومی و تسهیل مراحل فرزندخواندگی بتواند نگاه جامعه به زن یا مرد نابارور را تغییر دهد.