Photo: SergIllin/depositphotos.com
راضیه امیری
خانواده و نوع روابط خانوادگی در شکلدهی آینده افراد نقشی کمنظیر دارد. خانواده میتواند کارکردهای مثبتی در تنظیم روابط جنسی، مراقبت و نگهداری فرزندان، حمایت عاطفی و تأمین عشق، محبت و امنیت فرد داشته باشد و از این طریق بر حفظ ثبات جامعه و سلامت افراد موثر باشد. اما نباید فراموش کرد همین نهاد با چنین ویژگیهای مثبتی میتواند چنان جهنمی بیافریند که شعلههای آن، خیابانهای شهر را نیز در بر بگیرد.
کودکانی که در دوزخ خشونت خانگی پروده میشوند، به درجات بالا این احتمال را همراه خود حمل میکنند که خشونتگران فردا باشند و به سمت خلاف کشیده شوند.
راست این است که خانواده اولین جا و جایگاه رشد کودک است و او در این نهاد با زندگی اجتماعی آشنا میشود. ناتوانی کودک در دفاع از خود و خشونتی که بر کودکان اعمال میشود در آینده او تاثیری جبرانناپذیر خواهد گذاشت. نابهسامانیها و مشکلات خانوادگی، بیسوادی و کمسوادی والدین، فقر اقتصادی و خشونت در خانواده و مانند آنها نیز میتوانند تاثیری منفی در خلقوخو و شخصیت کودک داشته باشند.
عضو کانال تلگرام خانه امن بشوید.
خشونت خانوادگی هر نوع خشونتی است که در موقعیت خانه یا خانواده اتفاق میافتد و این خشونت صرفا علیه زنان نیست بلکه یکی از عامترین انواع خشونت خانگی، خشونتیست که علیه کودکان اعمال میشود.
خشونت خانگی علیه کودکان به اشکال مختلف رخ میدهد: خشونت فیزیکی و جسمانی، خشونت کلامی و عاطفی، خشونت جنسی و خشونت مالی.
میتوان نشان داد میان خشونتهای روانی، جسمانی و کلامی خانواده علیه کودک و نوجوان با بزهکاری آنان رابطه مثبت معنادار وجود دارد.
دکتر «محسن حاجی تبار فیروزجائی» در مقالهای میگوید: «بدیهی است که رفتارهای خشونتآمیز والدین یا سایر اعضای خانواده نسبت به اطفال و نوجوانان، ممکن است در آینده نه چندان دور آنها را به یک بزهکار خطرناک و مزمن تبدیل کند. واقعیت این است که بزه دیده امروز ممکن است بزهکار فردا باشد به ویژه اگر بزه دیده طفل و نوجوان باشد. برای مثال، میتوان به پرونده معروف محمد بسیجه معروف به بیجه در منطقه پاکدشت تهران اشاره کرد.»
نمونه چشمگیر محمد بیجه
محمد بسیجه مشهور به بیجه از مشهورترین قاتلهای سریالی در ایران بود که در نهایت به قتل بیش از ۱۷ کودک و سه فرد بزرگسال اعتراف کرد. او که متولد ۱۳۶۱ و از منطقه پاکدشت تهران بود، کودکی بسیار سخت و خشونتباری داشت.
بیجه در اعترافاتش گفته بود پدرش مدام او را کتک میزده. او که مادرش را در کودکی از دست داده بود، از پدرش گفته بود که پاهایش را با زنجیر میبسته و سپس با چوب به جان او میافتاده است. بیجه در مورد تجاوز یکی از آشنایانش به او وقتی ۱۱ سال داشته نیز گفته بود: «وقتی آن شخص در کودکی به من تجاوز کرد، کتک سختی هم به من زد. همان وقت آنقدر از خودم بدم آمد که آرزو کردم ای کاش کشته میشدم.»
بیجه که به کودکان پیش از قتل تجاوز میکرد، اذعان کرد که اجساد آنان را میسوزاند تا هیچ ردی از آنان بر جای نماند. او گفته بود اگر بازداشت نمیشد تا بیش از ۱۰۰ کودک را از بین میبرد.
او در مورد چرایی قتل کودکان پس از تجاوز به آنان گفته بود: «چون من در بچگی حسرت کشیدم وقتی بچههای بدبخت پاکدشت را میدیدم آنها را میکشتم تا از زندگی آینده و سختیها نجاتشان دهم.»
این قاتل سریالی در مورد قتل دوست صمیمیاش هم گفته بود او را کشته تا از فشار زندگی خلاصی یابد.
شرایط بچگی سخت، کتکها، تجاوزها و خشونتهایی که در کودکی دیده بود، بیجه را به یک هیولا تبدیل کرده بود، به طوری که به اعتراف خودش وقتی فاصله میان قتلها زیاد میشد، آرامش خود را از دست میداد.
نتایج دو پژوهش داخلی
در پژوهشی که در سال ۱۳۸۷ در ایران انجام شده، مشخص شده است صمیمیت اعضای خانواده و حمایت اجتماعی، رابطه معناداری با بزهکاری پسران داشته.
درباره دختران نیز میزان آگاهی والدین و عضویت آنان در نهادهای اجتماعی با میزان رفتارهای بزهکارانه دختران، رابطه معناداری را نشان داده.
واقعیت این است که خشونت خانگی علیه کودکان، والدین را از فرزندان دور میکند، صمیمیتی را که باید بین فرزندان باشد از بین میبرد و دنیای کودکان را از والدینشان جدا میسازد و در نهایت آنطور که این پژوهش نشان داده است، احتمال بزهکاری فرزندان را بالا میبرد.
همچنین تحقیقی با عنوان «بررسی تأثیر خانواده نابهسامان در گرایش فرزندان نوجوان به بزهکاری در شهر اهواز» که در سال ۱۳۸۹ صورت گرفته، نشان داده است شیوه تربیتی مستبدانه یا سهلگیرانه توأم با غفلت و بیتوجهی والدین، در گرایش نوجوانان به بزهکاری موثر است.
همانطور که پیشتر نیز گفته شد بیتوجهی به کودکان و تربیت همراه با خشونت از مصادیق خشونت خانگی علیه کودکان است و این پژوهش نیز نشان داده است این مسئله رابطه مستقیمی با بزهکاری فرزندان دارد.
دو پژوهش بالا تنها دو نمونه از پژوهشهای بسیار داخلی هستند که به صورت تجربی نشان دادهاند میان شکلهای گوناگون خشونتهای خانواده علیه کودکان و نوجوانان با بزهکاری آنان همبستگی وجود دارد.
بیشتر بخوانید:
بهره کشی آشکار از کودکان افغانستانی در ایران
بهرهکشی والدین از کودکان: دولت چه میکند؟
نسبت حاشیهنشینی با خشونت خانگی علیه کودکان
برخی پژوهشهای خارجی نیز نشان میدهند زنانی که همسرانشان در کودکی خشونت دیدهاند یا شاهد اعمال خشونت بر مادر خود بودهاند، بیشتر از دیگران در معرض خشونت آنان هستند.
بر اساس مقالهای که در یونیسف منتشر شده است، کودکان بزرگ شده در خانههای پرخشونت بیش از دیگران رفتارهای تهاجمی ازجمله زورگویی بروز میدهند و بیش از سه برابر سایرین احتمال دارد وارد دعوا و درگیری شوند.
یک پژوهش در استرالیا نیز نشان میدهد بیش از ۴۰ درصد نوجوانان به شدت پرخاشجو، در معرض خشونت خانگی شدید بودهاند.
در واقع میتوان نتیجه گرفت خشونت خانگی علیه کودکان تنها به کودک آسیب نمیزند بلکه کودک خشونتدیده را به احتمال فراوان به یک خشونتگر تبدیل میکند. فرزندان و کودکان اطراف این افراد نیز به سبب خشونتی که تحمل میکنند، وارد چرخه خشونت میشوند. برای این افراد اعمال خشونت بر کودکان به مسئلهای طبیعی و سرنوشتشان تبدیل میشود.
برای شکستن چرخه خشونت اما باید عواملی را که موجب بروز آن میشوند شناسایی کرد و درصدد حذف آنها برآمد. سن، شغل، تحصیلات، وضعیت مسکن، تعداد افراد خانوار و وضعیت اقتصادی از مهمترین عواملی هستند که با خشونت خانگی رابطهای مستقیم و معنادار دارند.