Photo: mazzzur/depositphotos.com
مریم کاشانی
حاکمیت دستگاه فقه سنتی در ایران علاوه بر سیاست، در زمینههای فرهنگی نیز نتایج قابل تاملی به همراه داشته است.
بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ اقتدار حاکم که مشروعیت دینی خود را از مسیر تحقق احکام فقه جستوجو میکرد، کوشید تا این احکام را با زور دولتی در همه زمینهها از جمله در «احوال شخصیه» مردم نیز برقرار کند.
نفوذ احکام فقهی از جمله در روابط خانوادگی به برقراری روابط ناعادلانه و گاه خشونتآمیز کمک کرد و به نابرابری مردسالارانه، مشروعیت قانونی داد. هر چند که نفوذ فقه در ساختار فرهنگی جامعه ما اتفاقی متاخر نیست، اما تدوین تمامی بنیانها و ساختارهای حقوقی بر اساس آن که بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ صورت گرفت و «فقه» را حاکم بلامنازع زندگی مردم کرد، اتفاقی جدید محسوب میشود.
نتایج این وضعیت در پایمال شدن حقوق زنان بیشتر مورد توجه بوده و مقالات و نوشتههای انتقادی متعددی درباره آن میتوان یافت، اما درباره نقض حقوق کودکان که با اتکا به این جهانبینی اتفاق میافتد، کمتر سخن گفته شده است.
بیشتر بخوانید:
یک راهکار خاص برای اثرگذاری بر فرایند قانونگذاری در حوزهی خشونت خانگی
قاضی بیشتر با خشونتگر همدل است
«پدر» در دستگاه فقه سنتی، (و اگر او نباشد جد پدری و پدر جد پدری و …) به عنوان ولی و در واقع مالک کودک تلقی میشود. در ساختار دستگاه فقهی این تصور از مالکیت پدر بر کودک چنان حاکم است که حتی مادر نیز بیگانه تلقی میشود و محق است که برای شیر دادن به کودک خود از همسرش طلب مزد کند. از عجایب آن است که هواداران فقه، چنین رویکردی را در راستای حرمتگذاری به زن تلقی کردهاند و توجه ندارند که بیگانه کردن مادر و سپردن مالکیت کودک او به پدر، هر چه باشد، حرمتی برای زنان ندارد.
نگاه مالکیتمحور پدر به فرزند حتی در باب قصاص که از جمله تاکیدات مکرر فقهی است، منجر به یکی از استثنائات در این حکم شده و عدم قصاص پدر در صورت کشتن فرزند از همان ابتدا وارد قانون نیز شده است.
طبق ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، قصاص در صورتی ثابت میشود که مرتکب، پدر یا از اجداد پدری مقتول نباشد. در قانون مجازات قبلی نیز مطابق ماده ۲۲۰ تاکید شده بود اگر پدر یا جد پدری فرزند خود را بکشد، قصاص نمیشود.
با چنین رویکردی تنبیه بدنی کودک و حتی ضرب و شتم او به بهانه تربیت نیز مجاز میشود. البته فقه بر اساس همان منطق پیشین که پدر را مالک کودک میداند و برای مادر حقی قائل نیست، تنبیه بدنی کودک را نیز فقط در اختیار پدر قرار داده است.
در همین زمینه آیتالله فاضل مالکی، از مدرسان حوزه علمیه قم در سخنانی تاکید کرده است: «غیر از پدر، هیچکس حق تنبیه کودک را ندارد.»
او گفته است: «هر کاری که برای تربیت لازم باشد، جایز است؛ بنابراین اگر تربیت وی متوقف بر تنبیه بدنی وی باشد، این کار نیز جایز خواهد بود.»
او همچنین گفته است: «ادله در رابطه با تنبیه کودکان متفاوت است. در رابطه با پدر گفته شده است که وی حق تنبیه طفل را دارد و لو اینکه طفل به بلوغ و حتی رشد هم برسد. حتی در چنین حالتی نیز پدر در صورتی که خطایی از فرزند سر بزند و تربیت او متوقف بر تنبیه بدنی وی باشد، حق دارد او را تنبیه کند. […] به هر حال در رابطه با پدر، حق تنبیه فرزند ثابت است و این حق، مقید به صغر یا عدم رشد وی نیست.» (سایت شبکه اجتهاد| ۱۹ آذر۱۳۹۶)
خانم مجیدی نیز که به عنوان استاد حوزه علمیه قم شناخته میشود، بر این باور است: «تنبیه بدنی کودک از نظر فقهی از سوی مادر جایز نیست.» (پایگاه خبری آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه| ۱۲ بهمن ۱۳۹۵)
رد پای فقه حتی در قانون مدنی ایران که سالها پیش از انقلاب ۱۳۵۷ تصویب شد و هنوز معتبر است نیز دیده میشود. در ماده ۱۱۷۹ این قانون آمده است: «ابوین حق تنبیه طفل خود را دارند ولی به استناد این حق نمیتوانند طفل خود را خارج از حدود تأدیب، تنبیه نمایند.»
با حاکمیت بلامنازع فقه اما این رویکرد نیز همگانی و در تریبونهای رسمی تبلیغ شد و حالا در نشریات مذهبی ایران میتوان مقالات متعددی یافت که در آنها از حدود مجاز برای تنبیه بدنی کودکان سخن رفته است.
برای نمونه در مقاله «موارد منع تنبیه بدنی کودکان» که پایگاه اطلاعرسانی حوزه منتشر کرده، در واقع موارد مجاز برای تنبیه بدنی کودکان فهرست شده است: «۱- برای جلوگیری از انحراف ۲- برای تربیت»! تعریف این موارد «مجاز» اما به گونهای است که در واقع همه شرایط ممکن را در بر خواهد گرفت.
نویسنده ذیل این موارد نوشته است: «از امام صادق درباره کودک که به مرحله جوانی رسد و مسیحیت را برگزیند – در حالی که یکی از پدر و مادرش یا هر دو مسلمان بوده باشند – پرسیدند. ایشان فرمود: جوان به حال خود رها نمیشود بلکه برای قبول اسلام او را تنبیه میکنند.»
به کانال تلگرام خانه امن بپیوندید.
همچنین برای توضیح مجاز بودن کتک زدن کودکان برای تربیت شدن، گفته شده است: «رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم در بخشی از توصیههای خود به امیر مؤمنان علی علیهالسلام فرمود: برای تأدیب و تربیت بیش از سه ضربه (به کودک) نزن.»
محمد جواد مروجی طبسى نیز در کتاب «حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت علیهم السلام» نوشته است: «روایات فقط تنبیه بدنى را در مواردى تجویز مىکنند که جنبه تربیتى و هدایتى داشته باشند، نه اینکه هر گاه فرزند به دلخواه پدر و مادر و بر وفق سلیقههاى شخصى یا تمایلات نفسانى آنان عمل نکرد، مجاز باشند که او را تنبیه بدنى بکنند.»
او در بخش دیگری از این کتاب آورده است: «حداکثر تنبیه بدنى کودکان شش ضربه است، البته معلم و مربى حق ندارد بیش از سه ضربه بزند.» (ص۶۵ به بعد)
نویسنده در بخش «از آموزش تا تنبیه براى نماز» نیز نوشته است: «آخرین مرحلهاى که در روایات در رابطه با نماز به چشم مىخورد، مساله تنبیه و زدن کودک به خاطر سستى در امر نماز است که پیش از این روایتهایى در این باب ذکر کردیم.» (ص۱۱۳ به بعد)
این آموزهها در واقع بخشی از آموزش همگانی ایدئولوژی حاکم برای برساختن سبک زندگی مبتنی بر فقه در ایران بوده و در نهایت به خشونتهای گسترده در خانوادهها دامن زده است.
نباید فراموش کرد که حمایت حکومتی و تدوین قوانین ناعادلانه، بحران ایجاد شده را دامن زده و اعمال خشونت علیه کودکان نه تنها جرمانگاری نمیشود، بلکه حتی محمل و زمینهای به عنوان تربیت فقهی نیز یافته است.