Photo: Mehrkhane
نگاهی به فیلم «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» با تکیه بر بحث کودکآزاری
راضیه امیری
شیرین ۲۳ ساله، در روز عروسی خود سیروس عاشوری، نگهبان ساختمان را می کشد. نگهبان ساختمانی که شیرین همراه نامزد خود در آن مشغول فیلمبرداری و عکاسی از مراسم ازدواجشان هستند. شیرین پس از بازداشت و در مراحل اولیه بازجویی سخن نمیگوید اما پس از مدتی و با تلاش وکیل لب باز میکند و در نخستین جمله به وکیل خود میگوید: «من دیوونه نیستم! معتاد هم نیستم!»
او نهایتا در دادگاه اعتراف میکند هیچ کینه و درگیری شخصیای با مقتول نداشته و بدون هیچ سابقه و عناد قبلی به اتاق سرایدار میرود و او را به قتل میرساند. دادگاه شیرین را به اتهام قتل عمدی سیروس عاشوری به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم میکند، اگرچه نامزد شیرین و وکیل او موفق میشوند برادر سیروس را به عنوان تنها ولی دم پیدا کنند اما او به دلیل مصرف تزریقی مواد مخدر، در همان لحظه ایست قلبی میکند و عملا آخرین فرصت برای بخشش شیرین از کف می رود. شیرین اعدام میشود.
اما چرا شیرین در شیرینترین روز زندگی خود دست به قتل عمد میزند؟
برای پاسخ به این پرسش نیازمند آن هستیم که ۱۵ سال به عقب بازگردیم؛ به هشت سالگی او. در زمان کودکی شیرین، پدر و مادر او که به روایت فیلم از سطح تمول و رفاه خوبی برخوردار هستند، سخت درگیر کار و مشغله خود بودند و وقت نمیکردند به خوبی امور کودکشان را رتق و فتق کنند. در یکی از روزها مادر او که شیرین را به سر کار خود برده، از بازیگوشی کودکانه دخترش خسته میشود و از «مراد»، کارگر و راننده شرکت، میخواهد شیرین را به خانه برساند و سر راه او را به پارک هم ببرد. مراد هم با شیرین بازی می کند و با دوربین خود از او عکس میگیرد.
شیرین و مراد در خانه تنها میشوند. مراد با او مشغول بازیست اما در ادامه بازی این دختر هشت ساله را مورد تجاوز جنسی قرار میدهد. با اینکه شیرین در دفعات بعد آشکارا به مراد بیاعتنایی میکند و حتی هراس خود را از بودن با او بروز میدهد، مراد که جوان بیست و چند سالهای به نظر میرسد، باز به دفعات و با استفاده از غفلت و بیتوجهی والدین شیرین، همراه شیرین میشود و با وجود واکنشهای عصبی شیرین، مدام دخترک را مورد آزار قرار میدهد و جایی از فیلم در واکنش به فریاد شیرین سر او داد میزند و میگوید: «هیس! دخترا که داد نمیزنند!»
پس از ۱۵ سال از آن روزهای شوم، شیرین در روز عروسی خود به صورت تصادفی متوجه میشود بلایی که در هشت سالگی سر او آمده است، اکنون از طرف سرایدار ساختمان در حال پیاده شدن بر سر دختربچه دیگری است. او به اتاق نگهبان ساختمان میرود، ابتدا دختر بچه را فراری میدهد و سپس با سیروس عاشوری درگیر میشود؛ درگیری سختی که به قتل نگهبان ساختمان میانجامد. شیرین اما که قفل سکوت خود را شکسته است، در حین مراحل بازپرسی و در حضور بازپرس و وکیل خود، بالاخره مساله مراد را پیش میکشد.
در مورد آزار جنسی کودکان بیشتر بخوانید:
تجاوز به پسر بچهها، هشدارها و علائم را جدی بگیریم
کودکآزاری جنسی، واکاوی یک تجربه
چه کار کنیم کودکمان آزار جنسی نبیند
مراد بازداشت می شود. شیرین با او روبهرو میشود. با احوالی دگرگون شده تایید میکند این همان کابوس ۱۵ ساله اوست. مراد در اعترافات خود اقرار میکند که تنها شیرین هشت ساله طعمه جنسی او نبوده. او به ۲۷ مورد آزار جنسی کودکان اعتراف میکند. وقتی بازپرس این مساله را برای وکیل شیرین بازگو میکند، وکیل حیرت زده میپرسد: «۲۷ مورد بدون شاکی؟! این همه سال؟!»
بازپرس نیز میگوید: «بله! متاسفانه.»
آیا کودکآزاری صرفا در خشونت جنسی یا ضرب و شتم خلاصه میشود؟
با توجه به روایتی که از فیلم ارائه شد، میتوان گفت اگرچه شیرین هشت ساله از سوی مراد به صورت مستقیم آزار جنسی میدیده، اما در خانه نیز به صورت غیرمستقیم آزار میدیده است.
شیرین در همان کودکی بارها تلاش میکند به زبان بیزبانی پیش مادر خود مساله آزار و اذیت مراد را بازگو کند اما مادر او مشغله زیاد خود را بهانه میکند و به نوعی شیرین را از سر خود باز میکند. در جایی از فیلم شیرین می گوید: «هر وقت تنها میموندم احساس میکردم یک نفر پشت پنجرهس. دیگه نمیتونستم بخوابم.»
یک بار پس از یکی از این کابوسها، شیرین سعی میکند به زبان کودکانه خود داستان آزاردیدگیاش از مراد را به واسطه روایتی دروغین از یکی از همکلاسیهای خود تعریف کند، مادر در میان روایت مانع میشود و میگوید باید این اتفاق را فراموش کند و برای هیچکس دیگری تعریف نکند. نکته این است که شیرین حتی در خانه خود نیز احساس امنیت و راحتی نمیکند.
نکته جالب توجه که کارشناسان بر آن انگشت تاکید میگذارند اما این است که کودکآزاری نه صرفا مربوط به یک سری جوامع خاص است و نه صرفا مربوط به قشر خاصی در جامعه، بلکه «هر گونه غفلت و سهلانگاری» و نیز «عدم رسیدگی به نیازهای اساسی کودک» ذیل رفتارهای کودکآزارانه قرار می گیرند.
در واقع نکته اینجاست که کودکآزاری قرار نیست صرفا در رفتار شنیع جنسی با کودکان یا ضرب و شتم آنها خلاصه شود. اینجاست که میتوان به مساله لزوم آموزش جنسی به کودکان از سوی خانوادهها اشاره کرد. آموزشی که بنا به گفته کارشناسان به پیشگیری از آزار جنسی کمک می کند و لازم است از سنین خردسالی انجام بگیرد.
عضو کانال تلگرام خانه امن بشوید.
دکتر مهدی قاسمی به عنوان یکی از این کارشناسان تاکید میکند که در مساله آموزش جنسی تفاوتی بین کودکان پسر و کودکان دختر وجود ندارد: «پسرها گاهی بیشتر از دخترها از سوی والدین مورد سهلانگاری قرار میگیرند، در حالی که هیچ تفاوتی از نظر لزوم آموزش مسائل جنسی و مراقبت بین دختر بچهها و پسربچهها وجود ندارد. همچنین بهتر است والدین در خصوص ارتباط و رفت و آمد پسرها با افرادی که شش الی هفت سال از آنها بزرگتر هستند، توجه بیشتری کنند.»
اگرچه پدر و مادر شیرین هشت ساله به فرزند خود علاقه فراوان نشان میدهند وسعی میکنند رفاه دختر خود را فراهم کنند، اما گوش ناشنوایی که در قبال کودک خود دارند و سهلانگاریشان در انتخاب نوع همراه برای کودکشان، رفتار آنها را ذیل رفتارهای کودک آزارانه قرار میدهد؛ چنان که مادر شیرین ۱۵ سال پس از هشت سالگی شیرین و با دیدن مراد در بازداشتگاه، زیر لب می گوید: «به دست خود بچهام رو بدبخت کردم.»
حفظ آبرو؛ ابزاری در دست کودکآزاران
یکی از نکاتی که در این فیلم به خوبی به آن پرداخته میشود، تاثیر منفی کودکآزاری در بزرگسالی کودک آزاردیده است. این از آن جنس مواردیست که کارشناسان مدام بر آن انگشت تاکید میگذارند. در مساله تاثیر منفی کودکآزاری در سنین بزرگسالی، کارشناسانی هستند که بر این باورند که بسیاری از قربانیان آزار جنسی در دوره کودکی، در سالهای بعد در این باره سکوت میکنند. به باور آنها این سکوت در چارچوب فرهنگی جوامعی چون ایران، «امری بسیار عادی» است. اهمیت مساله «بکارت» و نیز اهمیت «حفظ آبروی خانوادگی» از جمله مواردیست که بازگویی آزار جنسی را برای قربانیان به مشکلی سخت تبدیل میکند.
به نظر میرسد مساله «آبرو» به ابزاری بدل میشود برای متجاوزان و کودکآزاران تا بتوانند با خیالی آسودهتر به رفتار شنیع خود بپردازند و آن را ادامه دهند. چنانکه خود شیرین در حضور بازپرس پروندهاش میگوید مراد همیشه در واکنش به امتناع و بیزاری او میگفت: «آبروت رو میبرم! آبروی خودت رو و خونوادهات رو میبرم!»
و بر این اساس است که حتی خانوادههایی که متوجه این آزاردیدگی جنسی کودک خود میشوند، صرفا برای «حفظ آبروی خانوادگی» این مساله را مسکوت میگذارند. چنانچه وقتی وکیل شیرین به سراغ خانواده «منزلتی» می رود (خانوادهای که نگهبان به قتل رسیده کودک آنان را آزار میداد) و مساله آزار جنسی دخترشان از سوی این نگهبان را مطرح میکند، مادر این دختر بچه در ابتدا انکار میکند و میگوید: «دختر من؟ کی میگه؟ حتما خواسته رد گم کنه. این حرفا چیه خانوم؟ ما آبرو داریم! اصلا چنین چیزی امکان نداره!»
این خانواده کلا مساله آزار جنسی دخترشان را رد می کنند. گرچه به زودی و با دیدن فیلمی از دخترشان در یک گوشی تلفن همراه که در زیر فرش پنهان شده به حقیقت مساله پی میبرند. اما باز پدر خانواده به علت همان بحث «حفظ آبرو» حاضر نمیشود به دادگاه بیاید و به نفع شیرین شهادت بدهد. چنانچه در جایی از فیلم خطاب به بازپرس می گوید: «تو خودت دختر داری، اگه جای من بودی چی کار میکردی؟!»
بحث پیرامون حفظ آبروی خانوادگی که خانوادهها را از پیگیری ماجرا و مجازات خاطیان منصرف میکند در ابعادی گستردهتر نیز در کشور ما خود را نشان میدهد؛ چنانکه در ماجرای تجاوز ناظم مدرسهای در تهران به شش کودک در سال ۱۳۹۳، بعضی از خانوادهها شکایت خود از ناظم را صرفا به علت «حفظ آبرو»، پس گرفتند.
دکتر یاسمن خواجه نوری، وکیل پایه یک دادگستری، در گفتوگویی به لزوم انجام یک «کار وسیع فرهنگی» در این حوزه اشاره میکند و درباره این مساله بر این باور است که: «… از آنجا که در کشور ما ورود به مسائل جنسی نوعی تابو محسوب میشود، هستند بسیاری از خانوادهها که کودکان آنها مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند ولی معتقد هستند که برای حفظ آبروی خانواده باید این مساله پنهان بماند، پس بسیار روشن است که در این زمینه نیازمند یک کار وسیع فرهنگی با حضور فعال رسانهها و صدا و سیمای ملی هستیم تا به خانوادهها و کودکان آموزش داده شود که حریم خصوصی خود و دیگران را بشناسند.»
نکتهای که این فیلم از زبان وکیل به آن میپردازد، همدستی ناخواسته خانوادهها با فرد متجاوز به بهانه «حفظ آبروی خانوادگی» است. وکیل در دفاع از شیرین در دادگاه میگوید قتلهای زنجیره ای راحت کشف میشوند چون جسد و جنازه و سرنخی هست اما قتل روح چه میشود؟ مجازات قاتل روح کسانی چون موکل من چه میشود؟ وکیل از موارد متعدد آزار جنسی زنانی میگوید که زنان هیچ شکایتی به پلیس نبردند؟ به چه دلیل؟ به دلیل حفظ آبروی خانوادگی. آنها عملا با فرد متجاوز همدست میشوند. اینجاست که شیرین نیز خود را یک «مقتول» میداند و در دادگاه میگوید وقتی هشت ساله بود کشته شد بدون اینکه هیچکس به عنوان قاتل او مجازات شود.
پس این پرسش کاملا مجال طرح مییابد که آیا خانواده شیرین و خانوادههای کودکان آزاردیده چون او نباید در چنین ماجراهای تلخی، سهمی از تقصیر را بر گردن گیرند؟