Photo: jpgon/bigstockphoto.com
آیدا قجر
هویت جنسی، گرایش جنسی و رفتار جنسی معمولا موضوع صحبت افراد نیست. اگر در میان اکثریت باشی که احتمالا موضوع بااهمیتی نیست و اگر در میان اقلیتباشی و با بقیه متفاوت باشی که آشکار کردن این خصوصیترین بخشهای زندگی چندان به صلاح نیست، آن هم در جامعه مانند ایران که نه تنها قوانین در برابر تو ایستاده که حتی همشاگردیها و همکارها و دوستانت هم درکی از آنچه که بر تو میگذرد ندارند. اگر خیلی خوششانس باشی تو را «بیماری» میبینند که باید درمان شوی، از بدشانس بودن هم حرف نزنیم بهتر است. اما خانواده چی؟ برای بسیاری همین که تو با آنها فرق میکنی جواز کافی برای خشونت است، اما از خانوادهات این انتظار را نداری و همین است که درد خشونت خانگی به خاطر تفاوت در هویت و گرایش جنسی صدبرابر میشود.
مهری جعفری که بیش از ۱۴ سال از عمر خود را صرف تحقیق و گفتوگو با اقیلتهای جنسی در داخل و خارج ایران کرده است میگوید ۹۰ درصد خشونت خانگی برای این گروه در ایران در رابطه با والدینشان اتفاق میافتد.
در مراحل اولیه که شخصی تصمیم به برونآیی میکند، با خشونتهای مختلفی از سوی خانواده روبهرو میشود. این فشار و خشونتها علیه اشخاص ترنسکشوال بیشتر است. یعنی آنهایی که هویت جنسی متفاوتی از آنچه که فیزیک بدنی نشان میدهد دارند. برای مثال با اندام جنسی زنانه متولد میشوند اما هویت جنسی مردانه دارند، یا برعکس.
مرز خشونتی که اعمال میشود، کجاست؟
مهری جعفری، وکیل با توجه به تجربیات خود به «خانه امن» میگوید تا زمانیکه برونآیی یا آشکارسازی اتفاق نیفتاده خشونت خانگی در خانواده ممکن است در حد آزار و اذیت نسبت به پوشش یا آرایش صورت از سوی والدین اتفاق بیفتد: «اما وقتی به تعریف بینالمللی خشونت خانگی مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که انواع و اقسام خشونتهای خانگی که در کشورهای پیشرفته مورد مطالعه قرار گرفته و شناسایی شده، داخل ایران به عنوان یک رابطه خانوادگی در حوزه خصوصی تلقی میشود و نه خشونت خانگی.»
به گفته این وکیل خشونتهای خانگی در تمام این موارد علیه جامعه درگرباش اعمال میشود: «خشونت مالی یعنی شخص را مجبور کنی که درآمدش را در اختیار دیگری یا دیگران قرار بدهد. خشونت عاطفی یعنی دریغ داشتن محبت از طرف مقابل و کنترل رفت و آمد و روابط فردی، در صورت عدم تمکین آزار و اذیتها میتواند کلامی باشد و به آزار و اذیت فیزیکی و جسمی بیانجامد.»
در عینحال جامعه ترنسکشوال تجربههای وحشتناکی از آزار و اذیتهای «جنسی» دارد که میتواند از عدم مراقبت خانواده نسبت به بچه و تبعیضی که علیه او قایل میشوند ناشی شود. از سوی دیگر عدم توجه به شرایط ویژه ترنسکشوالها میتواند باعث شود که این افراد از سوی بچههای بالغ خانواده، نوجوانان و بزرگترها نیز مورد آزار و اذیت جنسی قرار بگیرند.
جعفری از نمونهای روایت میکند که کودکی زیر ۹ سال مورد تجاوز قرار گرفته بود: «وقتی داستان آزارهای جنسی بچههای M to F را مرور میکنید بیشتر آنها خشونت جنسی را تحمل کردهاند. اکثر پسربچههایی که ظاهری دخترانه داشتهاند مورد توجه افراد پئدوفیل خانواده بودهاند. نمونهای داشتم از بچهای که از زیر سن ۹ سالگی تا دانشگاه از طرف شوهر خاله خود مورد آزار جنسی قرار میگرفت. تا آنکه در دانشگاه پیگیر جراحی تغییر جنسیتاش بود و توانست آشکارسازی کند.»
همانطور که جعفری روایت میکند خشونت خانگی علیه این کودکان دامنه وسیعی دارد و گاه تا میانسالی آنها به طول میانجامد. کودکی که مورد آزارجنسی قرار میگیرد نه تنها در خانواده مورد حمایت نیست بلکه مورد بازجویی و بازخواست هم قرار میگیرد و خودش را «مقصر» فرض میکند. مثلا بسیاری از خانوادهها در توجیه این مساله به کودکان میگویند: «اگر تو این شکلی نبودی این اتفاق برایت نمیفتاد.»
این کودکان با احساس گناه رشد میکنند و همیشه خود را «گناهکار» تصور میکنند. مسالهای که باعث میشود از سوی خواهر یا برادر یا کودکان بزرگتر خانواده به «قلدری» و «باجخواهی» ختم شود. بسیاری از این کودکان پس از بروز هویت جنسی خود مورد ضرب و شتم خانوادهها نیز قرار میگیرند.
جعفری درباره ترنسکشوالها توضیح میدهد که خشونت علیه آنها میتواند به «شکنجه» هم بیانجامد: «شکنجههایی از سوزاندن و ریختن آب جوش بر بدن این کودکان تا کتکهای وحشتناک در حد مرگ، ایزوله و زندانی کردن آنها خصوصا در ترنسهایی که ظاهر زنانه دارند، بیشتر است.»
جعفری از نمونههایی در شهرهای اطراف استانهای آذربایجان، اصفهان و فارس مثال میزند که دختران همجنسگرا پس از ازدواج اجباری ناچار به ترک خانه شده بودند: «خشونت خانگی علیه این گروه خشونت سیستماتیک است. حمایت قانونی وجود ندارد و حتی قانون علیه شماست. سرپیچی از اوامر خانواده میتواند شکنجه جسمی را به دنبال داشته باشد و تن دادن به خواسته آنها منجر به شکنجه روحی، جسمی و جنسی میشود.»
فشار برای ازدواج اجباری را میتوان در خصوص ترنسهایی هم مشاهده کرد که اندامی زنانه دارند. این افراد مدام از سوی خانواده توبیخ میشوند که چرا رفتاری پسرانه دارند. خانواده آنها را دختر میپندارد در حالیکه فرد خودش را پسر میشناسد و قرار گرفتن در موقعیت ازدواج خشونتی دو چندان علیه آنهاست.
فقدان پذیرش هویتهای جنسی مختلف از سوی خانواده در خصوص تمامی گروههای دگرباش میتواند در روشنفکرترین خانوادهها هم خشونتهایی به دنبال داشته باشد. فشار به این اشخاص برای «مداوا» یکی از آنهاست. تمامی این خشونتهای هر روزه علیه کودکان و جوانان و حتی میانسالهای بسیاری اتفاق میفتد. آنهم در شرایطی که در ایران هیچ اقدامی برای فرهنگسازی اتفاق نمیفتد، قانون این گروه را مجرم تلقی و جامعه نیز آنها را طرد میکند.
مهری جعفری که چندین سال است در بریتانیا زندگی میکند، از تاثیر فرهنگسازی و حمایت قانون در خصوص اقلیتهای جنسی میگوید: «از کودکی بچهها را آموزش میدهند که به خاطر تفاوت احساس گناه نداشته باشند. این حس گناه در بین بچههای اینجا خیلی کمتر است. در خصوص خانوادهها نیز نه فقط برای کودکان الجیبیتی بلکه برای همه کودکان کوچکترین نشانههایی مثل افسردگی، آثار ضرب و شتم یا مرتب نبودن لباس میتواند به درگیر شدن دولت، پلیس و شهرداری محل منجر شود. امدادگران اجتماعی در اینجا نقش ماموران سختگیر حکومت را ایفا میکنند که قدرت اجرایی بالایی دارند و حتی میتوانند کودک را از خانواده بگیرند.»
در عینحال خشونت خانگی در کشورهای پیشرفته جرم شناخته میشود و برای آن مجازات قضایی در نظر گرفته شده است.
جعفری توضیح میدهد: «خشونت خانگی اینجا نه تنها تعریف دارد و دورههای آموزشی مختلفی برای خانوادهها برگزار میشود بلکه قانون خشونت خانگی که اخیرا تصویب شده باعث میشود افرادی که به هر شکلی تحت خشونت خانگی هستند با پلیس تماس میگیرند و در گزارش مشخص میشود که این خشونت متفاوت از جرمهای عمومی است. این اشخاص به عنوان قربانی خشونت خانگی به گروههای حمایتی که در کنار سیستم دادگاه داوطلبانه و با بودجههای مشخص از دولت فعالیت میکنند، معرفی میشوند. این گروهها نیز به توانمندسازی قربانی مشغول میشوند».
اما وقتی مشخص میشود که فرد آسیبدیده به اقلیتهای جنسی تعلق دارد این حمایتها دو برابر میشود. مثلا در حوزههای دانشگاه یا انتخاب شغل این سوال مطرح است که آیا به اقلیتهای جنسی تعلق دارند؟ در صورت پاسخ مثبت میتوانند مورد حمایت بیشتری قرار بگیرند یا از امکانات بیشتری برخوردار شوند.
در ایران اما اگرچه در سالهای اخیر در برخی از خانوادهها آشکارسازی فرزندان دگرباش جنسی اتفاق افتاده و پذیرفته هم شده اما هنوز اقدامی جدی در خصوص حمایت این افراد مقابل خشونت خانگی رخ نداده است. همانطور که مهری جعفری تاکید دارد تا به حال هیچکاری جز «درد و دل» انجام نشده است: «بایستی کمی از این زاویه قربانی خارج شویم و از زاویه کنشگری به این معضل بیندیشیم تا بتوانیم هم تاثیرات فردی بگذاریم و هم در جامعه موثر باشیم.»