photo: Anastasia_vish/bigstockphoto.com
فریده موسوی
از پدرم شاید دو یا سه بار کتک خوردم . خیلی هم کتکهایش جدی نبود ولی آنچه از پدرم هیچوقت فراموش نمیکنم این بود که هر وقت می خواست تنبیه کند من را از پا می گرفت و از طبقه دوم آپارتمان به سمت حیاط خانه یا حتی کوچه سرآویزان می کرد. حتی یک بار که خانهای حوالی خیابان بهار توی یک کوچه بن بست اجاره کرده بودیم، پیرزن صاحبخانه که دو بار شاهد ماجرا بود سر سال نشده عذر ما را خواست.
این کار پدرم تا هشت، نه سالگی من و خواهر و برادرم ادامه داشت و بعدش یا زورش نمیرسید یا به هر دلیلی رفتارش با ما به شیوه تحقیر و سرزنش تغییر پیدا کرد که تا حالا که همه بزرگ شدهایم ادامه دارد.
در تمام این سال ها که اخبار مختلف درباره خشونت و حوادث و تنبیه را پیگیری میکردم نمونه کاری که پدرم با ما انجام میداد را ندیدم و نفهمیدم چرا ما را آنطوری از پنجره سر آویزان میکرد ولی حالا که ۲۹ ساله هستم همیشه خواب میبینم که نوک کوهی، بالای ساختمان بلندی به طرف پایین سقوط میکنم و به پایین نمیرسم و خدا میداند وقتی از خواب میپرم چه حالی دارم، گاهی فردای شبی که این خوابها را میبینم توانایی این که سر کار بروم ندارم .
رفتار آزاردهنده او اثرات مختلفی روی من و خواهر و برادرهام داشت که من فقط نمونههایی از آن را نقل میکنم. مثلا برادرم که بزرگتر بود تا چشم پدر و مادرم را دور میدید به شدت من و خواهر کوچکم را کتک میزد و وحشی میشد و حالا هم آدمی منزوی شده که سال تا سال حالی از هیچکدام ما نمی پرسد.
او از همه ما بیشتر از آویزان شدن میترسید و هنوز هم از بلندی میترسد و تا سن ۱۲ سالگی شب ادراری داشت =.
خواهر کوچکترم ترسو و بدون اعتماد به نفس بزرگ شد. همیشه از بروز حادثه ای میترسد و نگران و آشفته است. قادر به دفاع از خودش نیست و با اینکه تحصیلات خوبی دارد اما جرات درخواست یک شغل مناسب با کارش را ندارد. حاضر به ازدواج نیست و از مرد ها هراس دارد و سال هاست که با پدرم جز سلام و خداحافظ هم کلام نمیشود.
متاسفانه من با مشکلات عصبی بیشتری روبرو شدم. شاید به خاطر آن که یک بار تب شدیدی داشتم و همه تنم از آبله مرغان خارش گرفته بود و گریهام قطع نمیشد. مدرسه نمیرفتم و اصولا بچه نحیفی بودم. پدرم برای آرام کردنم من را با چک و لگد تا دم پنجره برد و درست به خاطر دارم که خودم را خیس کردم و بعد تشنج شدیدی که هنوز که هنوز است دارو مصرف می کنم.
مادرم هم زن مظلومی بود که هر وقت این اتفاق میافتاد فقط التماس میکرد و خواهش و تمنا تا پدر خشمش تمام شود و ما را به داخل بکشد.
این ماجرای زندگی ناهید است، در نگاه اول به نظر نمیرسد اینها حرفها را در دل داشته باشد. اما وقتی پای حرفش مینشینی و از کودکیاش میپرسی، از خانواده و خشونتی که بر او و خواهر و برادرش رفته میشنوی.
خشونت به خصوص خشونت خانگی یک پدیده ساده نیست تا تعریفی ساده باشد. از دلایل تا روند اعمال و در نهایت تبعاتش همه می تواند بر روی تعریف ما از خشونت تاثیر بگذارد. هر چند که به طور عمومی بر سر کلیات تعریف خشونت توافقی وجود دارد.
همچنین تجربههای فردی و بر ساخته ای که در خانواده شاهدش هستیم تا فرهنگ عمومی و قانونی که بر رفتارهای خانگی ما حق و تکلیف ایجاد میکند نیز میتواند یک رفتار را خشونتآمیز، و همان رفتار را برای فرد دیگری آزاردهنده و حتی برای شخص سومی جدا از معیارهای مسلمی که هم اکنون خشونت خانگی را تعریف می کند، عادی جلوه کند چنانچه دختر جوانی که روایتش را در ابتدای مطلب برای ما نوشته است با وجود آنکه به دفعات کتک خورده است میگوید: کتکهایش جدی نبود ولی رفتارهایی که به روح و روان او آسیب رسانده جدی تر می داند .
چهار تا فحش و چک تو را نکشته
فاطمه مینویسد : دچار افسردگی شدید شده بودم و روانشناس خانواده معتقد بود تا زمانی که در محیط توام با خشونت زندگی می کنم افسردگی درمان نخواهد شد اما من برای نجات خودم نیاز به حمایت خانواده داشتم در حالیکه برداشت آنها از خشونت با تعاریفی که روانشناسم برای من توضیح می داد فرق داشت .
یک روز تصمیم گرفتم با مادرم جدی صحبت کنم چون من زود ازدواج کرده و درسم به پایان نرسیده بود. تخصصی نداشتم که بعد از جدایی بتوانم فوری مستقل شوم و باید مادرم را برای طلاق مجاب میکردم. من که هیچوقت از مصیبتهایی که کشیده بودم به او و پدرم چیزی نگفته بودم که مبادا ناراحت شوند بالاخره تصمیم گرفتم گرفتم با آن ها حرف بزنم.
اما زمانی که برای او درباره رفتارهای شوهرم گفتم و این که هر از چند گاهی دست بزن دارد و فحش و ناسزا مثل نقل و نبات توی دهنش می چرخد و مرتب من را سرزنش میکند گفت برو خدا رو شکر کن که شوهرت خانم باز نیست، معتاد نیست حالا چهار تا فحش و چک تو را نکشته که این همه شکایت میکنی و میخواهی خودت را در به در کنی. خدا رو شکر شوهرت دست و دلباز و در خونه باز است و همه چی برای تو و بچه ها تهیه میکند. تو هنوز مرد خشن ندیدی. خدا بیامرز خالهات از دست شوهر خانم بازش دق کرد و مرد.
فاطمه مینویسد: حرف های مادرم باور واقعی او بود در حالیکه من و بچهها در اثر رفتارهای شوهرم در طول زمان بیمار شده بودیم.
گفتههای فاطمه نشان میدهد که باور ها، تربیت، دانش و تجربیات میتواند اصولا عملی را که خشونت است خشونت نداند و همان باورها در سیستم قانون گذاری کشور برای رفع خشونت از زنان تاثیر بگذارد.
فقط زنها قربانی نیستند
بر عکس آن را هم داوود در فیسبوک خانه امن نوشته بود که: همسرم تمام رفتارهای من را کنترل میکند. همه خرج و پول و ایمیل و تلفنهایی که به من میشود در اختیار ایشان است و کنترل فقط از سوی مردها اعمال نمیشود. داوود در ادامه نوشته بود گاهی رفتارهایش من را به جنون می رساند چرا که مرتب من را تهدید میکند که مهریهاش را به اجرا میگذارد و آگر این خشونت نیست پس چیست؟
عاطفه می نویسد مادرش وقتی عصبانی میشد جلوی بچهها شروع میکرد خودش را کتک زدن. محکم به سرو صورت خودش می کوبید و ما جرات هیچ مخالفتی با او را نداشتیم و به خصوص پدرم به شدت از این کار او حساب میبرد و از در و همسایه خجالت میکشید.
نگاه دقیقتر به مفاهیم در مثالهایی که ذکر شد نشان میدهد تشخیص یک رفتار که آیا میتواند خشونت نامید و یا آزار و سو رفتار تلقی کرد، اگر چه دارای مفاهیم مشخص است اما این مفهوم میتواند در فرهنگ ها و قوانین مترتب در این کشورها روی طیفی از نشانه ها ، سیال حرکت کند و حتی از نظر حقوقدانان جامعه شناسان و روان شناسان موضوعی قابل بحث و جدل باشد که روز به روز تعریف آن در زمان و مکان و دنیای مدرن قبض و بسط پیدا می کند و چه بسا که پویش فکری در سرشت خشونت خانگی و شکل اعمال قدرت تاثیر دارد و می تواند بر روی سامان فکری افرادی که در حوزه خشونت خانگی تحقیق می کنند تاثیر بگذارد و کاستی های نظری و عملی محققان را نسبت به موضوع اعمال خشونت خانگی یا خشونت علیه زنان واکاوی مجدد کند .
به عبارتی می توان می گفت آنچه ما به عنوان تعریف از خشونت خانگی و خشونت به معنای عام آن به کار می بریم از آنجا که همه تعاریف بشر دچار تحول و تدبر است ارائه مکانیسمی است که میتوان با تکیه بر آن خشونت را هم از روی دلایل و هم از روی آثار و پیامدها تشخیص داد و برای آن قانون گذاری کرد.
بسط و نسبی بودن تعریف از خشونت خانگی که وابسته به تعاریف مختلف متخصصان از قدرت و خانواده و کنترل و متغیرهای دیگر است به این معنی نیست که هم اکنون نباید شاخصههایی برای تشخیص رفتارهای خشونت آمیز داشت ولی باید مراقب بود که این شاخصه ها را به امری مطلق و ثابت تبدیل نکنیم و اجازه دهیم که صاحبنظران درباره موضوعی که می تواند نظام یک خانواده تا جامعه را تحت تاثیر قرار داده و بر شخصیت و هویت افراد تاثیر می گذارد گفت و گو کنند تا در سیر تطور زمان دچار مطلق گرایی نشوند .به مثال زیر توجه کنید.
فرزانه می گوید : مادر بزرگم نیاز به لگن داشت و مادرم به او آب و غذا کم می داد. پیرزن زخم بستر گرفته بود. بعدها هم که پوشکش می کردیم همیشه سوختگی میداد.
ده روز یک بار از حمام خبری نبود و تنش خارش میگرفت و همیشه نگران بود که یک نماز پاک نخوانده است. مادربزرگ احساس میکرد سربار است و روزی چند بار از خدا آرزوی مرگ می کرد تا بالاخره هم در اثر بی توجهی زودتر از آنچه باید از بین رفت.
ممکن است عده ای رفتار با این سالمند را خشونت و عده ای آزار تلقی کنند ولی آنقدر مرز این دو باریک است که اگر قرار باشد برای آن جرمانگاری کرد نمی توان به صراحت حکم داد که مرتکب چنین رفتاری از آنجاییکه او را کتک نزده و یا نیتش آزار و یا با هدف کنترل نبوده پس مرتکب خشونت نشده است .
خشونت خانگی مساله دیگران نیست
در نهایت باید تاکید کرد که خشونت خانگی مساله دیگران نیست. مساله تک تک ماست. مساله امروز نیست بلکه مساله فردای ماست . پیشگیری از خشونت خانگی نیاز به عزم ملی و کارزار عمومی دارد چرا که رفتارهای خشونتآمیز پشت در خانه ها حبس نمیشود و همه ابعاد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد بنابراین باید درباره آن تحقیق کرد، آموزش داد و تجربههای مختلف را مقایسه و بررسی کرد.
آنچه امروز ما برای مقابله با پدیده خشونت خانگی نیاز داریم مشارکت همگانی بر روی طیفی از اقدامات است که هیچ کدام به تنهایی از خشونت خانگی جلوگیری نمی کند. مشارکتی که از آموزش و حساس سازی شروع می شود و نیاز به تغییر قوانین و حمایت و مداخله گری دولت دارد.
کارزاری که تا بشر وجود دارد و تا موضوع قدرت پایه ای از رفتارهای انسانی را تشکیل می دهد نمی توان آن را پایان یافته اعلام کرد.