Photo: Ocus Focus/Bigstockphoto.com
ماهرخ غلامحسینپور
تا روزی که با آقای « میم » تماس نگرفته بودم، حقیقتا از نزدیک با یک مرد قربانی خشونت خانگی مواجه نشده بودم.
جامعه آماری زنان و کودکان خشونت دیده توسط مردانشان در خانه و گاهی حجم بالای فاجعه آشکار در بروز این خشونتها و متوسل شدن به شیلنگ و سوزاندن و سایر ابزار حیرت آور خشونت، ذهن کمتر کسی را متوجه مردان خشونت دیده میکند اما حقیقت این است که آنها هم حوالی ما وجود دارند ولی ما آنها را نمیبینیم.
مردان خشونت دیده تمایلی به آشکار شدن ابعاد خشونتدیدگیشان ندارند، آنها شکایت نمیکنند، در سایه و در سکوت به نقششان خو میکنند و ترجیح میدهند درون چهاردیواری خانه تحقیر شوند تا از سوی افکار عمومی به «بیعرضگی» شهره شده یا عنصر مردانگیشان با دیده تردید نگریسته شود.
در مورد آقای «میم» باید بگویم او هم مایل به روشن شدن شرایط مبهماش نبود. یک خانم ناشناس از طریق فیسبوک به من پیام داد که مردی از آشنایانشان که ساکن شهر اصفهان است، شدیدا تحت خشونت و آزار خانگی قرار دارد و او که بارها شاهد این پروسه تحقیرآمیز بوده این بار مصمم شده جریان را با کسی در میان بگذارد.
وقتی کنجکاوی میکنم تا راههای احتمالی ارتباط را بسنجم، معلومم میشود که آن مرد نه تنها تلفن دستی که اجازه استفاده از اینترنت و فضای مجازی را هم ندارد. به هر حال باور اولیه من این است که مرد مورد گفتوگو، احتمالا کارگر کم سوادی است از طبقه کم درآمد جامعه.
آقای دکتر
اما در ادامه گفتوگو متوجه میشوم سوژه مورد بحث نه یک مرد بیسواد یا از طبقه پایینتر جامعه، که دکتر داروساز پنجاه و شش سالهای است که مداوما از سوی همسرش تحت کنترل و خشونت فیزیکی و روانی قرار گرفته.
با مصیبت و سختی بسیار و با کمک خانم رابط، با فرد قربانی، گفتوگو میکنم، او میگوید «همسرش زن پرخاشگری است که تعادل روانی ندارد». تصور میکنم آقای «میم» حین گفتوگو با من باید سرش را فرو کرده باشد وسط شانهها و خمیده باشد در درون، کمرش را تا کرده و به زمین خیره شده باشد. او لحن کلام رقت انگیزی دارد که قلبم را درگیر میکند.
زخمهای کودکیام را میداند
«مهمانی رفتن تبدیل شده به کابوسم. در جمع مرا تحقیر میکند. چیزی به نام دنیای فردی و خصوصی ندارم. همه آنچه که منم، شدیدا تحت کنترل ثانیه به ثانیه است. من حتی اجازه داشتن تلفن دستی ندارم و همین هم تبدیل شده به جوک روزانه همکاران و دوستان. از تلفن محل کارم و خانه باید استفاده کنم که قابلیت کنترل بیشتری دارند تا موبایل، احساس امنیت نمیکنم، مدام تهدید میشوم به همه آن چیزهایی که همسرم متوجه شده بخشی از زخمهای کودکی من است. او به همه چیز و همه کس سوء ظن دارد و تنها روشی که میتوان آرامش کرد با پول است. اما مسئله به اینجا ختم نمیشود. وقتی بحثمان میشود هر چیزی که قابل پرت کردن باشد فرود میآید بر سر و هیکلم و چون من شدیدا از خشونتورزی پرهیز میکنم و کنار میکشم، متهم میشوم که بیعرضهام، مرد نیستم، حقیرم، میایستم تا کتک بخورم.»
ترس از تحقیر و مسخره شدن
مهرداد محمدحسن، کارشناس روانشناسی و مشاور در امور خانواده ساکن ایران میگوید مردان خشونت دیدهایی را مابین مراجعانش دیده که از ترس مسخره شدن و تحقیر مضاعف از سوی شنوندگان، میلی به طرح شکایت به دادگاه و پلیس و یا حتی طرح مسئلهشان به شکل بیپرده و بدون شرم به پزشک و روانپزشک ندارند.
به گفتهٔ این روانشناس: «شاید به علت برتری فیزیکی، کتک خوردن مردان را نتوانیم تصور کنیم که البته در سطح کمتری نسبت به زنان وجود دارد. اما در چرخه خشونتی که مردان در آن قربانی هستند، کنترل شدید و آزاردهنده، نیش و کنایه و دامنه گسترده تحقیر و خشونت کلامی و روانی معمولا اعتماد به نفس قربانی را به طور جدی خدشه دار کرده و قربانی را فلج میکند. »
اولین واکنش: درونگرایی
به گفته «محمدحسن» اولین واکنش مردان قربانی خشونت، «درون گرایی بیش از حد، فرار از محیط خانه و شانه خالی کردن از انجام نقش همسری و پدری است. آنها به شدت ترس خورده و آسیب دیدهاند و تلاش میکنند کمتر در مرکز آسیب باشند به همین دلیل هم به جامعه دوستان، روابط ناسالم و مواد مخدر پناه میبرند.»
این روانشناس تاکید میکند: «مردان خشونت دیده پیش از هر کاری نیازمند دریافت کمک از بیرون خودند و باید هر چه سریعتر با روانشناس یا مشاور خانواده گفتوگو کنند، بیتردید آنها کمک خواهند کرد تا مرد خشونت دیده بتواند مسیر درستی در تقابل با مشکلش انتخاب کند چرا که آنها به تنهایی قادر نخواهند بود علل بروز این خشونتها در زندگیشان را ریشه یابی کرده و با کمترین حد آسیب، خودشان را از آن ورطه رها کنند.»
باز هم به خاطر بچهها
از آقای « میم » میپرسم چرا طلاق نمیگیرد؟
پاسخ کلاسیک همیشگی: «به خاطر بچهها»
آقای « میم »، خودش فرزند طلاق بوده و سالها از دست مادرخواندهاش آزار میدیده حالا این مصیبتها را تحمل میکند با وحشت اینکه مبادا فرزندانش، سرنوشتی مشابه او پیدا کنند. او مردی است ترس خورده و ویران شده در سکوت.
چند بار بیمارستانی شدم
آقای میم میگوید همسرش عاشق پول است، «پاشنه آشیل آن زن پول است و با تنها چیزی که آرام میشود خرج کردن و دست و دلبازی من است.»
آقای « میم» به اجبار و فشار همسرش گاهی روزی ۱۶ ساعت کار میکند تا درخواستهای طاق و جفت او را پاسخ بدهد و اگر در این مورد کوتاهی کرد، با فشارهای شدید، تحقیر و توهین، و پرتاب شدن تمام اشیاء سنگین خانه مواجه میشود.
آقای « میم» چندین بار هم به علت آسیب دیدگی فیزیکی در بیمارستان بستری شده و در بخش اورژانس بیمارستان علتهای دیگری را بهانه کرده اما کلیه مدارک این ادعا نزد خودش موجود است.
آمار چه میگوید؟
به ندرت کسی در مورد قربانی شدن مردان در خانه مینویسد. اما واقعیت این است که در سال ۱۳۹۳ از مجموع ۴۵ هزار پرونده مرتبط با خشونت خانگی، ۱۳۵۰ نفر مرد بودهاند. در نظر بگیرید که مردان به ندرت در شرایط خشونت دیدگی، به دستگاه قضا مراجعه میکنند چون در وهله نخست هویت جنسیشان به لحاظ عرفی زیر سوال جدی میرود.
غالب ما به عنوان انسانهایی «برابرخواه» نسبت به خشونتی که بر علیه جامعه زنانه شده و میشود به شدت رنجیدهایم، میدانیم زنان بسیاری در سراسر جهان هر روز در سیطره بیرحمی و خشونتهای خانگی قرار گرفتهاند، یا به زودی و در دقایق بعد از نوشتن این کلمات، کتک میخورند، از حقوق عادی و انسانیشان محروم میشوند، نادیده گرفته شده و تحقیر میشوند یا با خشونتهای کشنده کلامی، بیحال و بیرمقند، اما تنها راه نجات جهان، حذف خشونت از هر نوع و جنسی است. باید باور کنیم که مردان خشونت دیده گر چه اندکند اما به علت سکوت و بیمیلیشان برای مراجعه به پلیس، آسیب پذیرترند، آنها هم همین حوالی ما زندگی میکنند. مردان قربانی را هم دریابیم.