حمیدرضا عظیمی، روزنامه نگار
فریاد چنان بلند بود که اهالی خیابان، خواهناخواه به سمت صدا جلب شدند! همین یکی، دو ماه پیش بود. وسط یکی از روزهای گرم تابستان. از سمت خیابان «معیری» به سمت بلوار «ابوسعید» میرفت. میگفت: «میدون منیریهرو رد کردم و از عرض خیابون ولیعصر بهسمت ابوسعید میرفتم که یه موتوری، داد زد «آی یابو حواست کجاست»؟ واقعا نمیتونستم واکنش نشون ندم(!) شما هم اگه تو شرایط من بودین همین کار رو میکردین…»
«حادثه» آغاز شده بود و بهنظر میرسید کسی نمیتواند جلوی آن را بگیرد. فریادهای بلند همراه با کلکسیونی از فحش و فضیحت و جنبوجوشی که حدودا ١٠ دقیقه طول کشید، عابران را دور و اطراف محل حادثه، جمع کرده بود. مردی با سروروی خونین فریاد میزد و فحش میداد. طرف مقابل هم غیر از پاسخ دشنامها و بهکاربردن فحشهایی بدتر، «رجز» میخواند. بلبشویی شبیه جنگ گلادیاتورها در «کولوسیوم» برپا بود. عدهای میخندیدند و گویا موضوعی برای تفریح پیدا کرده بودند. حتی در آن میان چیزهایی میگفتند که طرفین به ادامه منازعه و درگیری بیشتر، ترغیب شوند. چند نفری هم در پی «جدا»سازی و مصالحه بودند. بقیه هم فقط تماشا میکردند و انگار منتظر بودند تا فرجام کار را ببینند!…
صحنههایی مشابه این حادثه که تابستان گذشته در میدان منیریه رخ داد و بعد از جرح طرفین مختومه شد، هر روز به دفعات و مکرر در شهرها (و گاهی هم روستاها) دیده و شنیده میشود. صفحه حوادث روزنامهها یا سایتهای خبری بهصورت مستمر از وقایعی اینچنین، گزارش میدهند. شنیدهها و دیدههای هرکدام از ما هم «تجربه»ای از حوادث مشابه دارد و گزافه نیست اگر بگوییم همه، نوع یا انواعی از این «درگیری»ها را در خاطره داریم. خاطراتی که اِعمال«خشونت» در کوچه و خیابان را به تصویر میکشد و گاه موضوعاتی را که با برخوردی دیگر، بهسادگی قابلحل است، به سوی «فاجعهبار» شدن سوق میدهد و یک درگیری کوچک را به فاجعهای مانند «قتل» بدل میکند.
«خشونت» و اِعمال آن بهطور قطع محصول عوامل مختلفی است که حتی برخی کارشناسان، تأثیر وراثت را در آن، منتفی ندانستهاند. با این حال بهنظر میرسد زوایای مختلف «خشونت»، چیستی و چرایی آن بهطور کامل، از ذهن دور مانده و گاهی در تبیین آن به یک یا دوعامل اکتفا میشود. با این حال بحث از چنین موضوعاتی که مرتبط با زیستجمعی است، همیشه سوالاتی را در پی دارد و خشونت نیز (که از نظر برخی موضوعی فردی است) مستثنی نیست. سوالات مطرح در این مجال، از این قبیل است که چرا و چگونه «خشونت» در جامعه شیوع پیدا میکند؟ دلایل اصلی بروز چنین پدیدهای چیست و چگونه میتوان ابعاد بروز خشونت را کنترل کرد؟ جامعه تحت چهشرایطی آدم خشن پرورش میدهد و…
پاسخ به این سوالات و بررسی موضوع خشونت، مانند هر پدیده دیگر و طبق قاعدهای عام، هم بخش نظری دارد و هم یافتههای عینی و میدانی (و بهویژه بالینی) را دربر میگیرد که آنها نیز بر پایه نظریات علمی بنا نهاده شده است. به همین دلیل بر مسیر بررسی چرایی بروز، توسعه و شیوع خشونت در جامعه، نگاهی نظری و عینی را توامان در نظر گرفته و در این مجال به آن توجه شده است.
نظریههای خشونت
بررسی پدیده خشونت، مانند هر پدیده دیگری در ساحت نظر، مبتنیبر نظریات موجود دانشمندان حوزههای روانشناسی (روانکاوی و روانپزشکی)، جامعهشناسی و دیگر علوم مرتبط (حتی ژنتیک) است و در ساحت عمل، مبتنیبر یافتههای بالینی و میدانی است. دانشمندان زیادی درباره این موضوع تحقیق و پژوهش و نظریاتی درباره خشونت ارایه کردهاند که ازجمله آنها، «زیگموند فروید» را میتوان نام برد. «محمدرضا سرگلزایی» استاد دانشگاه و روانپزشک درباره این موضوع نوشته است: زیگموند فروید(پایهگذار پسیکو آنالیز) ۴ نظریه مختلف درباره «خشونت» دارد. نگاه دقیق و شرح کامل نظریات فروید (که بیشتر از دید روانکاوی بیان شده است) مجالی دیگر میطلبد اما از موضع تلخیص، به این حد اکتفا میشود که فروید خشونت را با «خودشیفتگی»، «ترس و صیانتنفس»، «غریزه مرگ» و «تونعضلانی» مرتبط میداند (تونعضلانی اصطلاحی است بهمعنای میزان سفتی و قوام ماهیچه در حالت استراحت). این اعتقاد وجود دارد عواملی که فروید در بروز خشونت موثر دانسته، بیشتر ریشه در فردیت دارد و بنابر نظر «سرگلزایی»، این ۴ نظریه دفعتا شکل نگرفته بلکه بهصورت تدریجی و متاثر از شرایط محیطی و در مقاطع مختلف عمر فروید ارایه شده است.
در اولین نظریه، فروید خشونت را محصول خودشیفتگی (Narcissism) دانسته است. براساس این نظریه، هرچیز که «خودشیفتگی» انسان را تهدید کند، خشم انسان را برمیانگیزد. فروید در دومین نظریهاش، خشونت را محصول«ترس» دانسته و معتقد است، (با توضیحات مبسوط) بروز آن، بیشتر برای «صیانتنفس» انجام میشود. او نوع رفتار دیکتاتورهای تاریخ و خشونتی که آنها از خود بروز میدهند را محصول این عامل دانسته است.
فروید «غریزه مرگ» را درمقابل «عشق به زندگی» میداند و خشونت را رفتاری موثر از آن. از نظر فروید، پرخاشگری و خشونت در انسان نماینده غریزه مرگ است یعنی همچنان که غریزه زندگی ما را در مسیر ارضای نیازها و حفظ بقا هدایت میکند، غریزه مرگ به صورت پرخاشگری و خشونت میکوشد به نابودکردن و تخریب بپردازد. او در واپسین نظریه خود، «خشونت» را محصول طبیعی «تونیسیته عضلانی» عنوان کرده و گفته است: انرژی محبوس در عضلات برای آزادشدن (تخلیه) خشونت را میآفریند.
نظر دیگری که به نظر فروید نزدیک است، توسط «لورنز» ارایه شده و «ابوالقاسم اکبری» در کتاب «مشکلات نوجوانی و جوانی» بخشی از نظرات او را درباره خشونت و پرخاشگری، ذکر کرده است. «کنراد لورنز» از صاحبنظران علوم رفتاری است و اعمال خشونت و پرخاشگری را رفتاری میداند که ریشه در ذات و فطرت انسان دارد و آن را نیروی نهفتهای میداند که بهتدریج در شخص متراکم شده و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا میکند. اگر این انرژی به شکل مطلوب (مثلا از طریق ورزش و بازی) تخلیه شود، سازنده و در غیر این صورت مخرب و ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم، تخریب و نظایر آن را دربر داشته باشد.
«آلفرد آدلر» اتریشی نیز درباره خشونت نظریهای دارد. او معتقد است، غریزه خشونت و تجاوز، انگیزهای اصلی و عمده در انسان است و سایر غرایز تحت سلطه و نفوذ آن قرار دارند.
«اریک فروم» هم معتقد است که انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است که اساسا در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او، بهطور اعم بروز میکند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن، غریزی نیست بلکه تحتتأثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است.
از نظر «ژان ژاکروسو» انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است اما قیود اجتماعی او را مجبور به اعمال خشونت، پرخاشگری و فساد میکند. این نظریه و نمونههای دیگر به جنبه اکتسابی یادگیری پرخاشگری تأکید دارند و تأکید میکند: «فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهدبود». «نوربرت الیاس»، جامعهشناس آلمانی نیز نظری شبیه «روسو» دارد. او در کتاب «فرآیند تمدن» خشونت را پدیدهای توصیف کرده که در فرآیند اجتماعیشدن آموخته میشود و از آنجایی که فقدان خشونتورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روشهای زندگی و شیوههای رفتاری دیگری و شکلگیری فرهنگ دموکراسی در جامعه مربوط است، بهنظر میرسد که محو خشونت ممکن نیست مگر آنکه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و کلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونتورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد.
البته در کنار بحثهای مطرح شده در این بخش، نظرات دیگری نیز وجود دارد که دانشمندانی از حوزههای مختلف مثل زیستشناسی (ژان ولاوکا)، آن را بیان کردهاند. در سرجمع این نظرات و دیدگاههای مختلف دانشمندان و کارشناسان، آنچه بهعنوان دریافتی مشترک از «خشونت» بین تعداد زیادی از آنها وجود دارد، این است که «خشونت» در انسان «ذاتی و فطری» است اما در کنار این نقطهمشترک که در نظرات تعدادی از محققان وجود دارد، از نظر برخی دیگر از دانشمندان مانند «روسو» و «الیاس» هیچ انسانی ذاتا خشن نیست بلکه «خشونت» بهنوعی محصول محیط و شرایط پیرامونی انسان (در جامعه) است به همین دلیل برخی خشونت را اکتسابی میدانند. بهنظر میرسد تعداد زیادی در جامعه چنین نظری را صوابتر میدانند.
خشونت روانی و عوامل محیطی
شلوغی شهر، سرسام میآورد. حجم انبوه خودروهای جورواجور، خیابانهای شهر را قرق کرده و آلودگی صوتی و دود همهجای شهر موج میزند. اگر حدود یک دهه پیش این وضع را مختص پایتخت میدانستند، حالا این انحصار از تهران گرفته شده و نهتنها کلانشهرهایی مثل کرج، مشهد، اصفهان و… هم به این درد مبتلا شدهاند که برخی گزارشها، قرق شهرهای کوچکتری مثل زاهدان (و حتی شهرهای کوچکتر از آن) را توسط «جانوران فولادی و دودزا» روایت کرده است.
شهرها اشغال شدهاند! درست مثل فیلمهای سینماییهالیوودی که در آن دشمنانی از فضا و کرات دیگر به سیاره ما حملهور شده یا فیلمی که در آن «ربات»های دستساز انسان، زمین را تسخیر کردهاند، انسان قرن ٢١ هم محصور آهن و فولاد شدهاست. انسان قرن ٢١ به اسارت دستساختههای خود درآمده و در بحبوحه این کارزار، شلوغی و دود و صدا، «روان» را محاصره کردهاست و چون اسیری که به چنگال دژخیم افتاده باشد، هر لحظه ضربهای هولناک را بر خود احساس میکند. «روان» در این چنگال، روز را به شب میرساند، هفته را به ماه و ماه را به سال؛ چشم را که برهم میزند، چند دههای را در این اسارت بهسر برده است.
زندگی شهری امروز، تعریفی اینچنین دارد. در شهر قدم که بزنید، نمادهای مختلفی از خشونتورزی را خواهید دید. همین چندی پیش بود که «ساعد هدایتی» از طنزپیشگان کشور، در ارایه تصویری از زندگی شهری و دلایل بروز خشونت در آن، به «شهروند» گفت: هر کدام از ما صبح از خانه خارج میشویم و به محلکار، دفتر و ادارهمان میرویم. در راه با ترافیکی مواجهیم که حجم زیاد سروصدا و دود و… اعصاب را به هم میریزد. به محل کار که میرسیم، خود داستان مجزاست و مجموعه دیگر از عواملی که بر اعصاب و روانمان تأثیر منفی دارد، برای ساعات طولانی ما را احاطه میکند. ساعات کاری به پایان میرسد و راه خانه در پیش میگیریم که دوباره ترافیک و دود و سروصدا سراغمان میآید. با خستگی مفرط و جراحت روانی به خانه میرسیم که تازه مسائل مربوط به همسایگی و آپارتماننشینی سر راهمان را میگیرد و مثلا میبینید به دلیل احساسمسئولیتنکردن اهالی آپارتمان، آب قطع است یا به دلیل مصرف بیرویه دیگر شهروندان این اتفاق افتاده است. طبیعی است در چنین شرایطی آدم تندخو میشود و هیچ بعید نیست این تندخویی در طول روز به شکل خشونت و پرخاش به دیگران، جلوه کند.
بسیاری از شهروندان میان تندخویی و خشونت رابطه مستقیمی برقرار میکنند اما روانشناسان وجود تندخویی در رفتارهای فردی و جمعی را با خودبزرگبینی و خودمحوری مرتبط میدانند که البته بیارتباط به خشونت نیست. این اعتقاد هم وجود دارد که رفتارهای خشن در محیط اجتماعی نمودهایی از اقتدار را به وجود میآورد و فرد خشن را به نوعی از دیگران مقتدرتر نشان میدهد. در میان شهروندان نظرات تقریبا یکسانی درباره خشونت وجود دارد. نظراتی که در سرجمع، بیشتر حرفهای «روسو» و «الیاس» را تأیید میکند و خشونت را محصول محیط اجتماعی و آن را موضوعی اکتسابی میداند. «علی رمضانی» متصدی یک سوپرمارکت است که البته از دانشگاه پیامنور کارشناسی علوماجتماعی گرفته. او ٣٨سال دارد و چین و چروکهای چهرهاش احتمالا خبر از فراز و فرودهایی میدهد که در زندگی از سر گذرانده است. وقتی «رمضانی» با این سوال که از نظر او، منشأ خشونت چیست؟ مواجه شد، چهرهای عبوس به خود گرفت و با توجیه این نظر که خشونت محصول جامعه است، گفت: آدمها ذاتا خشن به دنیا نمیآیند. این جامعه است که آدمها را تبدیل به موجوداتی خشن یا مهربان میکند و بسته به اینکه هرکدام از آدمها در چه محیطی رشد کرده باشند، نوع خاصی از رفتار را آموزش میبینند. او در ادامه گفت: چندی پیش از یوتیوب، برنامهای به نام شوک درباره سرقتهای مسلحانه را نگاه میکردم. در این برنامه سراغ زندانیانی رفته که سرقتهای مسلحانه و البته خشن انجام داده بودند. وقتی یکی از سارقان در مقابل دوربین قرار گرفته بود از او درباره نحوه سرقت، چرایی و چگونگی آن میپرسیدند و ضمن پاسخهای او تصاویری هم از سرقتها که از دوربینهای مداربسته محل گرفته شده بود، پخش میشد که برخی از آنها به دلیل میزان خشونت بهکار رفته در آن، واقعا قابلمشاهده نبود. یکی از آنها که هنگام سرقت، قتل هم انجام داده بود، میگفت: از وقتی گرفتار این نوع رفتار شدم که پدرومادرم از هم جدا شدند و من تنها زندگی میکردم. دیگر مهم نبود شبها کجا و با چه کسانی هستم. من بهخاطر دوستانم این اقدامات را انجام دادم.
آنچه «رمضانی» بهعنوان یک شهروند و البته کارشناس علوماجتماعی گفته است تا حد زیادی نظر دیگر شهروندان هم هست. «فهیمه محبالرضا» تقریبا نظری مشابه رمضانی داشت. او زنی حدودا ۴۵ ساله با دو فرزند است که به قول خودش، صحنههای مختلفی از اختلاف منجر به خشونت را میان همسایگان، دوستان، اقوام و… دیده است. وقتی از او درباره منشأ خشونتهایی که در جامعه و بیشتر در خانواده روی میدهد سوال شد، پاسخهایش را به شرایط موجود در جامعه مرتبط دانست و گفت: وضع اقتصاد در جامعه ما خوب نیست. بسیاری از خانوادهها در هزینههای مختلف زندگی ماندهاند و چارهای هم ندارند. شرایط به قدری سخت شده که خانوادهها با کار بیشتر و… هم نمیتوانند از عهده مخارج زندگی برآیند. طبیعی است در چنین شرایطی وقتی اهالی خانواده در تنگنای اقتصادی و مالی قرار دارند، روحیه ضعیف و روانی پریشان پیدا میکنند. خودتان وقتی در کوچه و خیابان راه میروید دقت کنید، هرکس به خودش مشغول است و آنقدر در خود فرو رفته که اگر در کنارشان اتفاق بدی هم رخ دهد، بیتوجه از کنارشان عبور میکنند. در چنین شرایط روحی و روانی هر آدم مثل بشکه باروتی است که نیاز به یک جرقه دارد. فرض کنید با این اوضاع و احوال مرد و زن به خانه برسند، کافی است یکی از آنها رفتاری انجام دهد که روی اعصاب دیگری باشد دقیقا اینجاست که دعوا شروع میشود و حتی ممکن است به کتککاری بینجامد. او ادامه داد: من مواردی را سراغ دارم که کتککاری از تخمهخوردن شروع شده است. به این شکل که شوهر بعد از اینکه به خانه آمده، تلویزیون را روشن کرده و شروع به تخمهخوردن کرده است و زن با این توجیه که صدای تخمهخوردن شوهر روی اعصابش میرود، لب به شکایت و اعتراض گشوده که نهایتا به کتککاری بدی انجامیده است. این داستان نیست؛ واقعیت اتفاق افتاده در خانواده یکی از آشنایانمان است.
«رضا. ا» هم جوانی است که بهدلیل درگیری و ضربوجرح در کلانتری خیابانفرهنگ بازداشت شده است. او مقصر شروع دعوا را راکب موتوری میداند که هنگام عبور از خیابان به او دشنام داده است. رضا در توضیح و دلایل وقوع و بروز خشونتهای خیابانی مانند آنچه بین او و راکب موتور رخ داده است، گفت: گاهیاوقات آدمها مجبورند از خود واکنش نشان دهند. اگر قرار باشد در خیابان هرکس به شما فحش دهد (بهویژه فحش ناموسی) و شما هیچ واکنشی نشان ندهید، دیگر غیرتی برای آدم نمیماند. او غیرتداشتن را عاملی دانست که نهایتا او را مجبور به نشان دادن واکنش در مقابل طرف دیگر دعوا کرده است. البته دیگرانی هم هستند که همین اعتقاد رضا را دارند. آنها معتقدند که اگر متجاوز به حق ما خود را درامان ببیند، در تعدی به دیگر حقوق، شجاعت بیشتری پیدا میکند بنابراین در پاسخ به او باید به شیوههای خشونتآمیز و قهریه متوسل شد. در این صورت است که در برخوردهای بعدی نه او نه کسان دیگری که تعاریف این نوع برخورد را شنیدهاند، جرأت تعدی به حق «من» را پیدا نمیکند.
خشونت بر مدار صعود
شهرهای پردود و سروصدای امروزی، به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، عامل تشویش ذهن است. عوامل مختلف دیگری هم وجود دارد که در کنار این تشویش و بیسروسامانی ذهنی، روح و روان آدمی را ضعیف میکند. لرزههای کم یا زیاد دست، خبر از ضعف درون میدهد. بروز خشونت در بادی امر، شاید به چنین شرایطی نیاز داشته باشد. در کنار این عوامل، رفتارهای فردی و اجتماعی نیز نمودهایی از بیسروسامانی را به نمایش میگذارد. آنطور که اهالی جامعهشناسی و روانشناسی معتقدند، آدمهای امروز در نوعی از فردیت نیز فرو رفته و حصاری دور خود ساختهاند که ورود به آن ممنوع است. ورود به این حیطه، گاهی با واکنشهایی تند روبهرو میشود.
اینها همه بخشی از شرایط است که ممکن است به بروز خشونت منجر شود اما در دهههای اخیر صحبت از نوعی «ژن» نیز هست که به باور اهالی تحقیق، عامل خشونت است. تحقیقات درباره ژنی موسوم به «MAO-A» نشان داده که تأثیر این ژن از دوران کودکی آغاز میشود. در سال ۲۰۰۳ تحقیقی در «زلاندنو» نشان داد از میان افرادی که در کودکی در محیط نامناسب رشد کرده یا مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند، افرادی که دارای سطوح پایین فعالیت این ژن بودند، ۴ برابر دیگران درگیر خشونت، سرقت و سایر اعمال ضداجتماعی شده بودند. حتی در میان آن دسته از افرادی که در شرایط مناسب کودکی خود را گذرانده بودند، میزان خشونت در افرادی با کاهش فعالیت ژنMAO-A اندکی بیش از متوسط جمعیت بود. «جاشوا بو کالتز»، محقق نوروساینس در مرکز تحقیقات مغز دانشگاه وندربیت که در این زمینه کار کرده، گفته است: این تحقیقات درباره ژنتیک خشونت یک مسأله را برای ما به اثبات رسانده است: «ژنتیک است که تفنگها را پر از گلوله میکند اما کشیدن ماشه، کار عوامل محیطی است.»
به هر روی آنچه مشخص و مسلم است و گزارههای میدانی نیز آن را تأیید میکند، تأثیر عوامل اجتماعی و محیطی بر بروز خشونت است. گفته میشود میتوان رفتارهای موثر از وراثت را با آموزشهایی تحتکنترل درآورد اما بهنظر میرسد اگر شرایط اجتماعی برای بروز خشونت فراهم باشد شاید کاری از دست این آموزشها بر نیاید.
با این وجود هنوز نمیتوان بهطور قطعی «ذاتی» بودن خشونت در نهاد بشر را تأیید کرد. دانشمندان زیادی درباره این ایده صحبت کردهاند اما موارد زیادی وجود دارد که «ذاتی» بودن خشونت در بشر را نقض میکند. وجود آدمهای آرام، مهربان و انساندوست این ایده که خشونت در «ذات» بشر نهادینه است و امری «فطری» به حساب میآید را نقض میکند. اما باز هم این سوال باقی میماند که اگر این موضوع ذاتی و فطری نیست، چرا خشونت در جامعهای مثل جامعه ما رو به فزونی دارد. در تایید افزایش آمار خشونت در ایران رجوع به صحبتهای «محمدباقر الفت» معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوهقضائیه کفایت میکند. او مردادماه امسال گفت: بهصورت جدی شاهد افزایش آمار خشونت شهروندان در سنین و جنسیتهای مختلف هستیم. استفاده از آلات ضرب و جرح مانند قمه، چاقو، شمشیر و سلاحگرم در منازعات نشان میدهد که این پدیده اجتماعی از حالت عادی خارج شده و بهسمت برخوردهای پرخطر و آسیبزننده تغییر مسیر داده است.
این نخستین نظر رسمی درباره افزایش خشونت در جامعه نیست و احتمالا آخرین آن هم نخواهد بود اما سوالی اصلی که هنوز هم بیپاسخ مانده، این است که عامل خشونت در جامعه چیست؟ چگونه میتوان جلوی بروز آن را گرفت؟ چه باید کرد که رفتارهای خشونتبار در جامعه استیلا پیدا نکند؟
منبع: روزنامه شهروند