عکس: مهرخانه
ماهرخ غلامحسین پور
خشونت در روابط غیر رسمی
دستی که بالا میآید تا بکوبد روی تخت سینهام، تا سیلی بشود بکوبد توی شقیقهام یا مشتی بشود به خشم و فرو بیاید روی نرمی گوشم و لبهایم، دست یک غریبه نیست، دستی است که همین شب گذشته، همین دیروز، پشت و پسلهٔ همین دیوارها نوازشگرم بوده، دستی که خیال میکردم همهٔ هستی من گوشهاش جا میگیرد. دستی که میگفتم کلید جهان من است و قرار است مرا به رستگاری برساند، مرا ببرد آن سوی دیوارهای دنیا که به بهشت منتهی میشود. دستی که برای فشردنش قلب پدرم را فشردم، مهر مادرم را ندیدم، گذاشتم آدمهای فضول و آلوده هر جور دلشان خواست لابلای چرک و کثافت ذهن بیمارشان قضاوتم کنند و حالا این دستی که همراهیاش را میخواستم دارد دنیای اعتماد و امنیت مرا مچاله میکند.
جای خالی آمار خشونت در روابط غیر رسمی
میشود به ضرب و زور نهادهای فعال غیر دولتی رقم متغییری از وقوع خشونتهای خانگی به طور تقریبی ذکر کرد ولی همین حدس و گمان تقریبی را هم نمیتوان درباره خشونت در روابط عاشقانه اظهار کرد.
با اینکه در سالهای اخیر آمار زندگی مشترک زیر یک سقف، توسط زوجهای عاشق، بدون ثبت در دفاتر رسمی افرایش یافته اما آمار مشخصی از میزان خشونتهای فیزیکی در روابط غیر رسمی در ایران وجود ندارد.
الزاما همهٔ روابط عاشقانه به هم خانگی نمیانجامد ولی به هم خانه شدن یک زوج عاشق در سالهای اخیر در ایران «ازدواج سفید» میگویند. شکلی از ازدواج غیر رسمی که سالها پیش از ایران، در کشورهای غربی متداول بوده و به «شبه خانواده» شهره است و البته هواداران و مشتاقان زیادی هم دارد و دلیل اثبات این مدعا نیز آمارهایی است که نشان میدهد هم اکنون نزدیک به نیمی از زوجهای کشورهای توسعه یافته، در یک پیوند غیر رسمی و بدون هیچ تعهد قانونی با همدیگر زیست میکنند.
در آمریکا قریب به ۴۹ درصد زوجها پیش از ازدواج رسمی مدتی را با همدیگر زندگی میکنند و زوجهای ازدواج نکرده از سال ۱۹۶۰ تا سال ۲۰۰۰ چیزی قریب به ده برابر افزایش یافتهاند.
گزارشهای غیر رسمی نشان میدهد که علیرغم طبیعت رابطه عاشقانه که با میل و اراده طرفین همراه بوده، بر پایه اختیار و اراده دو انسان و آگاهانه شکل گرفته و هیچ گونه تعهد رسمی یا مالی طرفین را به همدیگرمتعهد نمیکند، اما این شکل از رابطه عاری از خشونت نیست با این تفاوت که چون نظارت قانونی بر خشونتهای جاری در این رابطه وجود ندارد، در عمیقترین لایههای زیر پوستی جامعه رخ داده و نادیده گرفته میشود.
بررسی چرایی و چگونگی و میزان و آمار خشونت در روابط عاشقانه در ایران کار غیر ممکنی است چرا که این شکل از رابطه بر پایه عرف و قانونی که بر اساس فقه تدوین شده اساسا جایگاهی ندارد اما بااینکه قوانین ساختاریافته بر اساس شرع و فقه این شکل از رابطه را انکار میکند، میزان روابط عاشقانه و ازدواجهای سفید زیر پوست جامعه و مابین طبقات متوسط رو به بالا است و به همان میزان نیز بروز خشونت در این شکل از رابطه که هیچ ناظر قانونی مترتب برآن نیست و هیچ کدام ازطرفین قرار نیست به کسی گزارش داده یا پاسخگو باشند و به همین دلیل هم زوایا و پسله این شکل از رابطه به شدت مستعد بروز خشونت و عرصهٔ ایجاد سرکوب و فشاراست.
روابط عاشقانهٔ خارج از چهارچوب ازدواج هیچ ناظر و حمایتگری ندارد
«شکیبا شاکرحسینی»، فعال حقوق زنان است که در این رابطه اقدام به راه اندازی یک کمپین به عنوان «نه به خشونت در روابط عاشقانه» برای اطلاع رسانی، آگاه سازی و مبارزه با خشونت در روابط عاشقانه کرده و مایل است زنانی را که در حوزهٔ روابط غیر رسمی نسبت به خشونتهای پنهان سکوت میکنند، وادار به روشنگری کند. او در این رابطه میگوید: :
روابط عاشقانهٔ خارج از چهارچوب ازدواج هیچ نهاد ناظر و حمایتگری ندارند. نهادی که مقوم بایدها و نبایدهای این حوزه باشد. من اما آیا به این نهادها اعتقاد دارم؟ نه! به نظر من راه حل نهایی برای روابط عاشقانه اعم از ازدواج و روابط آزاد از مسیر فرهنگ سازی و گفتوگو و تمرین میگذرد.
او با تشریح اینکه در روابط غیر رسمی عاشقانه عوامل زیادی باعث ادامه یک رویکرد بیمار میشود، میگوید: عواملی همچون دلبستگی، وابستگی، عدم توانایی رو به رو شدن با واقعیت خشونت عریان در رابطه، ندیده گرفتنش و در یک کلام سهل انگاری در جدی گرفتن آن خشونت به عنوان یک مشکل، سرمایه گذاری عاطفی و نمادین و شاید بسیاری علتهای پیچیدهٔ روانشناختی دیگر باعث میشود یک رویکرد کژدار و مریز با خشونت دوام پیدا کند.
به اعتقاد او در این شرایط، رابطه تبدیل به یک رنج بیپایان فرساینده میشود که نه با قطع آن، از رنج خلاصی یی هست و نه با ماندن در رابطه تسکینی حاصل خواهد شد. اینکه تنها راه رهایی از خشونت به پایان رساندن یک رابطهٔ عاشقانه باشد، شاید رنج مضاعفی را به فرد تحمیل کند که رنج تحمل کردن خشونت در قیاس با آن، قابل تامل باشد وبه همهٔ اینها باید وضعیت منفعل و به غایت آسیب پذیر فرد مورد خشونت را هم اضافه کرد. مداوم و مستمر مورد خشونت بودن منجر به افسردگی، از دست دادن ابتکار عمل و احساسات منفی نسبت به خود میشود.
او با اشاره به اینکه علاوه بر بروز خشونت در عرصههای اجتماعی و فرهنگی، به خشونتهای روانی بسیار پنهان و پیچیده در روابط عاشقانه نیز واقف است میگوید: در این رابطه سوالی که ذهن مرا درگیر میکرد این بود که چه عاملی باعث میشود ما فکر کنیم نسلی که محصول انقلاب و جنگ و در بطن خودش شاهد خشونت بوده، قرار است در روابط خصوصیاش خشونت نداشته باشد؟ طبعا منظورم فقط خشونت فیزیکی نیست. که این آستانهٔ خشونت و تنها شکل عینی و قابل روئیت و پیگیری آن هست. منظورم یک شکل از روابط فرادست – فرودست در بستر فرهنگ مردسالار است که در نهایت سوژهٔ زنانه رامنقاد میکند.
این فعال حوزه زنان میگوید به خوبی جای خالی قانون را حس میکند: من مواجه شدم با وضعیتی که این تردید جدی وجود دارد که در صورت مراجعه به قانون گذار آیا خود «زن» درگیر در منازعه، صرف اینکه در یک چارچوب غیر شرعی یا غیر قانونی بوده، تردید داشته که آیا از مجرای قانون میتواند حقش را پیگیری کند یا نه؟ اساسا قانون گذار چنین حوزهای را به رسمیت نمیشناسد. رویکردش هم این گونه است ما که گفته بودیم نرو توی این رابطه، حالا هر چه سرت آمد حقت هست. این خلا قانونی طبعا وجود دارد. اما خلا جدی تری که من شخصا حس میکنم خلا نهادهای اجتماعی حمایتگر است. مدد کاران اجتماعی، روانشناسان و گروههای حمایتی.
او در مورد اینکه آیا خشونت دیده باید به قانون رجوع کند یا خیر میگوید: راستش من همیشه برای اینکه به قانون شکایت کنم دو به شکام. چون یک جایی ته دلم همه را قربانی یک فرهنگ مردسالار غلط، یک تربیت نادرست و یک وضعیت نابه سامان اجتماعی میبیند. ما نسلی هستیم که دردنشانهای مختلفی داریم. کسی، دیگری را بابت سیمپتومماش که افسردگی هست به قانون معرفی نمیکند.
از شکیبا میپرسم با این وصف آیا برای فرد خشونت ورز احساس دلسوزی و همدردی میکند؟
«من نمیتوانم بگویم هر خشونت ورزی جانی است. خشونت ورز میتواند فقط یک بیمار باشد. بیماری که خانوادهاش به محض اینکه اولین نشانههای تکانشی بودن را در او دیدهاند، سهل انگارانه از کنار آن گذر کردهاند. او ممکن است اسیر وضعیت غیر قابل کنترل خودش باشد، مثل دیگرانی که از مشکل روانی رنج میبرند. در عین حال، شاید قانون به قربانی خشونت کمک کند تا دیگر مورد خشونت واقع نشود، اما آیا این صرفا برای گذر از این تروما کافی هست؟ پاسخ من این است: قطعا خیر. به نظرم خدمات درمانی، و گروههای حمایتی هم برای خشونت ورزان درمانجو و هم برای قربانیان خشونت، لازم و ضروری است»
به اعتقاد شکیبا، مسئلهٔ جدی برخورد آدمها، جامعه، سیستم آموزشی و به خصوص رسانه با خشونت است. بسیار عادی!
گو اینکه چیز مهمی نیست. نباید در موردش حرف زد. یکبار به زنی گفتم نظرتان در مورد خشونت خانگی علیه زنان چیست؟. میانسال بود. گفت شوهرم هیچ وقت روی من دست بلند نکرده. گفتم برای مخالفت با خشونت لازم نیست شوهرتان شخص شما را زده باشد. گفت من از آن زنها نیستم که کتک بخورم. من بر اساس رشتهٔ تحصیلیام و تجربه فردیام، از این واکنش دفاعی کاملا برداشتم این بود که اتفاقا دقیقا خودش خشونت را تجربه کرده بود.
حقوقدانان چه میگویند؟
«امیرسالار داوودی»، وکیل پایه یک دادگستری و حقوقدان در این باره نظر متفاوتی دارد. او میگوید از نگاه قانون ممنوعیت یک رابطه عاشقانه غیر رسمی ولو از نوع حساسیت دارش مانند رابطه زن شوهردار و یا مرد زن دار (به اصطلاح عامیانه) یک موضوع است و ممنوعیت توسل به خشونت (اعم از توهین و یا ضرب و شتم) موضوع علی حده دیگریست.
او میگوید: به لحاظ مفاد قانونی حق قربانی به دلیل ورود به یک رابطه غیر رسمی و حتی نامشروع به لحاظ مجازات جانی و تعلق دیه (توهین کننده و ضارب) محفوظ میباشد. بنابراین ممنوعیت ضرب و شتم در قانون ارتباطی به نوع ارتباط طرفین ندارد.
این وکیل دادگستری تاکید میکند که هیچگاه دادگاه صالح به رسیدگی در خصوص ضرب و شتم اساسا ورودی به نوع رابطه از جهت رسمی بودن یا غیر رسمی بودن، مشروع بودن یا نامشروع بودن، محرمانه بودن یا نبودن، نخواهد داشت.
«مهرانگیز کار»، فعال حقوق بشر و حقوقدان ایرانی مشخصا در مورد موضوع مورد اشاره آقای داوودی و در تقابل به اظهار نظر این حقوقدان، در روز آنلاین روز بیست و هشتم اردیبهشت ۹۳ در مورد زنی که در یک رابطه غیر رسمی درگیر خشونت شده و به دفتر وکیل دادگستری مراجعه کرده این طور نوشته است: «قانون مجازات اسلامی به او تفهیم میشود، شانه بالا میاندازد. به او میگویند اگر در دادگاه از دوست پسرت به اتهام خشونت ورزی شاکی بشوی، اول خودت در جای زناکار (زانیه) محکوم به صد ضربه شلاق میشوی و بعد دوست پسرت هم زیر فشار اقرار میکند و همین مجازات را به اتهام «زانی» باید تحمل کند. پس از آن است که مراجع قضائی شاید به موضوع خشونت دوست پسر هم برسند که از نگاه قاضی و در چارچوب قوانین کنونی، حساسیت قضائی چندانی در پی ندارد و به فرض هم که داشته باشد، مجازات خفیفی شامل حالش میشود. از آن بدتر رابطه عاشقانه است که دود میشود و هوا میرود. این زنان دست خالی دفاتر وکلا را ترک میکنند و میروند تا خود چارهای بیاندیشند»
منبع:
http://www.mardoman.net/family/cohabiting/
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-e0428870b6.html