عکس: خبرگزاری فارس
ماهرخ غلامحسینپور– روزنامه نگار
پانزده ساله که بودم مادرم برای تعطیلات تابستان مرا گذاشت توی یک مینی بوس قراضه و فرستاد دهدشت تا خاله سکینه مرا در گاراژ «سرپاریو» تحویل بگیرد. این همهٔ رویای من بود. دهدشت زیبا، مردمی مهربان، باغ پشتی و بوتههای گوجه فرنگی و بادمجان و خیار و هندوانه و برنج دم کرده و خوش عطر بابونه و لیزک، زنهایی که لباسهای رنگارنگ هزار طرح میپوشیدند، حتی وسط خیابانها با لچکهای رنگی هزار پولک و موهایی بافته شده می خرامیدند و خانههایی با درهای چوبی همیشه باز که به روی هیچ کس بسته نبود. دم ظهر که میشد در باز میشد و یک عالمه میهمان ناخوانده بی دعوت و اجازه میآمد سر سفره.
آنجا و آن تابستان خاله مرا فرستاد پیش «چمن بانو» تا قلاب بافی یاد بگیرم. زمان زیادی لازم نبود تا بفهمم چمن بانوی بیچاره هر روز از دست شوهرش کتک میخورد. هر روز یک جای صورتش کبود بود. او عروس خون بس بود از طایفهٔ قبیله دیگری که به بهای خون داده شده بود تا صلح برقرار شود. یک روز که مابین سایه روشن آفتاب حیاط زیر درخت مخیلو نشسته بودیم و بخیه میزدیم به رنگها و کامواها، به کبودی زیر چشمش اشاره کردم و گفتم «خیلی درد دارد»؟
آهی کشید و گفت: «زخم صورت که خوب میشود ددم. زخم بیکسی ست که هیچ درمانی ندارد.»
پرسیدم: «هیچ کس را نداری چمن ماه؟ نه خواهری نه برادری؟»
«اتفاقا هفت برادر دارم و سه خواهر. به من میگویند «پُر کس بیکس» عملا هیچ کس را ندارم. آنها مرا از خودشان نمیدانند. طایفهٔ خودم دیگر حتی تعصب مرا نمی کشند و مرا از خودشان نمیدانند. اینها هم میگویند دست برادر من به خون جگرگوشه شان آلوده است، من خواهر قاتل فرزندشانم، برای همین هم از هیچگونه آزار و زخم زبانی دریغ نمیکنند. انگار کن که دشمنی را به اسیری گرفته باشند. پدرم میگوید تو دیگر راهی خانه بخت شدهای. خیال برگشتن به سرت نزند. ما نمیتوانیم حمایتت کنیم. برگردی حمام خون راه میافتد. نه مهریه دارم نه شیربها. نه عزتی دارم و نه کسی نازم را خریدار است. من یک بردهٔ بیمزد و منتم. بیصدا و بیاعتراض. یک انبان درد…. بی هیچ حقی برای فردا.»
صلح اما به چه قیمتی؟
عروس خون بس زنی است که هیچ ارادهای از خودش ندارد. نه حق انتخاب دارد نه قرب و اجری و نه مهریه و شیربهایی. وقتی مابین دو طایفه، خون و خونریزی به اوج میرسد، از طایفه مقصر و قاتل، دختری را به هدیه به خانواده مقتول میدهند. به نزدیکان کسی که کشته شده. به این امید که جوشش خون فرو بنشیند و درگیری و نزاع آرام شود.
معمولا زن معامله شده پس از عقد، دیگر نه عضو قبیله پدری است و نه قبیلهای که به آن وارد شده او را به عنوان عضوی از خودشان به رسمیت میشناسند. چون به هر حال او از قبیلهای آمده که باعث کشته شدن عزیزشان شده و وابستهای از خانواده قاتل است، به همین دلیل است که در معرض آزار مدام قرار میگیرد.
عروس خون بس بعد از مرگ شوهرش اجازه بازگشت به خانواده پدری را ندارد و تا پایان عمر باید به عنوان کلفت در خانواده همسر خدمت کند. هیچگاه حق اعتراض نداشته و عملا جزوی از مایملک خانواده شوهر محسوب میشود.
عروس خون بس را میدهند تا خانواده مقتول در قبال دریافت او از خونخواهی فرد یا افرادی که به قتل رسیده اند و به صلح رضا دهند.
رسم خون بس گر چه سنت همه گیری نیست ولی هنوز هم به کلی منسوخ نشده و در برخی از نقاط ایران کماکان – گر چه نه به قوت سابق- اجرا میشود. در مناطقی که هنجارهای قبیله و حفظ ارزشهای طایفهای حرف اول را میزنند، اما آنچه که جالب است مداخله نکردن دولت و قانون در این سنت «زن ستیز» است، که برای حفظ آرامش در مناطق عشایری و نهادینه کردن صلح در آنجا، تلاش میکند با تساهل و تسامح از کنار این مسئله عبور کند.
مجازات غیر مرتکب به گناه ناکرده
دکتر محمدجعفر ساعد، دکترای حقوق کیفری و جرمشناس در وبلاگش به نام «علوم جنایی» در این مورد مطلب کامل و جامعی دارد که در بخشی از آن میگوید:
«عروس خون بس، یک قربانی است؛ قربانی قبیله؛ قبیلهای که به وی امر کرده تا به زندگی بدون علاقه و عشق حقیقی و انسانی تن بدهد و سالها با این خواسته زندگی کند. در این زندگی زناشویی، نیروی اجبار، بیداد میکند و داد بینوایش به گوش انسانهای مدرن امروزی نمیرسد. این زن، قربانی است؛ قربانی که هرگز عواطف و احساسات خود را ندیده و برای حفظ آبروی قبیله دست به کار میشود و چنین هنگامهای نامبارک میآفریند: خواستههای انسانی و زنانه خود را کنار می گذارد و خواستههای بیرونی و قبیلهای را بر خود و امروز و فردایش مقدم میدارد. چنین است که این زن، اگر تن به خواست قبیله بدهد، قربانی قبیله بوده و ظالم به نفس و خواست خویش و اگر تن به خواست راستین و نفسانی خود بدهد و از خواست قبیله امتناع کند، باز قربانی تمرد از قبیله میشود.»
در پدیده خون بس زن نوعی وجه المصالحه برای آتش بس بین دو قبیله متخاصم است. بر خلاف قوانین شرعی و آنچه در همه مکاتب بشری میبینیم، این بار انسانی به جرم گناه فرد دیگری مجازات میشود. در این تصمیم منافع قبیله و ایل اهمیت بیشتری تا منافع یک زن ناراضی دارد و زن مصالحه شده درگیر شرایط بسیار پیچیدهای است. از سوی قبیله خودش نه خودی محسوب میشود نه غریبه و از سوی قبیلهای که واردش شده هم نه بخشی از تن آن جامعه است و نه جزیی دور ریختنی. یعنی از حمایت هیچ کدام از دو طرف قبیله متخاصم برخوردار نیست. به نوعی فردی بیهویت است که به هیچ جای مشخصی وصل نیست.
او از ابتدای ماجرا قربانی است و تا انتهای آن هم قربانی باقی میماند. مجازات او بابت اشتباهی که مرتکب شده نیست بلکه بابت میل روح جمعی برای فراموش کردن اتفاقات گذشته است.
خون بس، رسمی که خوشبختانه ثبت میراث فرهنگی نشد
نخستین بار مسئولان استان لرستان در سال ۱۳۸۹ مدعی ثبت سنت خون بس در فهرست میراث فرهنگی کشور شدند.
پس از آن خبرگزاری مهر در شهریورماه سال ۱۳۹۱ از درخواست اداره کل میراث فرهنگی استان کهگلیویه و بویراحمد برای ثبت سنت خون بس به عنوان یکی از آداب و رسوم کهن کشور در فهرست میراث معنوی کشور نوشت، و پس از اندکی، درخواستهای مشابهی از سوی استان فارس و چهار محال بختیاری در این زمینه مطرح شد.
انتشار این خبر واکنش فعالان حقوق زنان و حقوق بشر را برانگیخت. آنها با تاکید بر اینکه خون بس افتخار ملی نیست، به شکل گستردهای نسبت به ثبت آن اعتراض کردند و گفتند که زن یا کودکی بیگناهی که وجه المصالحه درگیری شده، غرامت جنگی یا برده نیست تا به طرف رودرو هدیه شود و شاید این رسم در زمان گذشته جوابگو بوده و از ادامه خونریزی و خشونت جلوگیری میکرده، اما در زمانه امروز امر ناهنجار و ناپسندی است.
در نهایت روزنامه شرق به نقل از مدیر کل ثبت آثار سازمان میراث فرهنگی نوشت که «خون بس به علت ضدیت با حقوق بشر و نادیده گرفتن حقوق زنان تحت هیچ شرایطی در فهرست میراث معنوی کشور ثبت نخواهد شد.»
عقد فاقد قصد باطل است
سوال اینجاست که آیا عقدی که در پی سنت خون بس منعقد می شود وجاهت قانونی دارد؟
«امیرسالار داوودی»، وکیل پایه یک دادگستری در این مورد میگوید: « اگر اجبارعشیره یا قبیله به اندازهای است که دختر قربانی از ترس جانش مبدل به موجودی فاقد قصد گردد، مصداق اجبار بوده که طبعا عقد فاقد قصد از ابتدا باطل است.
او به این نکته اشاره میکند که «از آنجایی که خون بس یک مکانیزم عرفی برای پایان بخشیدن به تداوم خشونت از طریق ایجاد پیوند ما بین خانواده دم و خانواده قاتل است، ماهیتا عقدی که در پی این مکانیزم منعقد شده باید به صورت مورد به مورد واکاوی شود.»
«اما اگر فشارهای قبیله صرفا در حد ایجاد اکراه است، یعنی دختر قربانی میتواند مخالفت نماید، ولی هزینه مخالفت را بر نمیتابد، آنگاه عقد ازدواج تحت اکراه صرفا یک عقد غیرنافذ میباشد که قربانی باید پس از رفع کراهت تنفیذش نماید.»
«در کل به اعتقاد بنده بسیاری از این ازدواجها ناشی از اضطرار بوده که طبعا اضطرار بر خلاف اجبار و اکراه خللی به صحت عقد وارد نمیکند گر چه میتوان پیرامون اکراه و غیر نافذ بودن آنها تامل نمود.»
عروس خون بسی که اعدام شد
ماجرای اعدام صفیه غفوری، عروس خون بس از اهالی روستای بیرم- روستایی در نزدیکی عسلویه و لار- درتیرماه سال ۱۳۹۱ توجه افکار عمومی را به این نکته جلب کرد که کماکان این رسم ظاهرا فراموش شده، در ساز و کار برخی استانهای کشور در حال وقوع است.
صفیه را وقتی فقط ۱۶ ساله بود و بعد از کشته شدن ۲۲ تن از دو طرف قبیلههای مورد مخاصمه، به رسم خون بس معامله کردند. او در طول مسیر زندگی ناخواستهاش در بانک روستا با شخصی به نام غلامی نژاد، که داماد امام جمعه بیرم بود، ارتباط گرفت اما در مسیر این رابطه و در روند پیچیدهای، پای دختر چهارده سالهای به نام رحیمه به رابطه آنها کشیده شد و علامی نژآد نقشه قتل رحیمه را کشید و با همدستی صفیه او را کشت اما صفیه را به جرم آن قتل دستگیر کردند و در نهایت او را در زندان رجایی شهر به طناب دار سپردند.
صفیه در حالی که چهارماهه باردار بود در بازداشتگاه سقط جنین کرد و در زمانی که در زندان به سر میبرد به دستور رئیس قبیله، برادر او به عنوان ملاقات کننده به زندان رفت و به سمتش تیراندازی کرد اما صفیه زنده ماند.
صفیه گفت قاتل نیست و از آنجایی که مدعی بود در بازداشتگاه به او تجاوز شده، حتی از تجاوزکنندگانش شکایت کرد اما تظلمش به جایی نرسید. اما بخش جالب پرونده صفیه اینجاست که افراد خانواده صفیه بیش از افراد قبیله روبرو به اعدام او اصرار کردند و حتی خانواده ولی دم گفتند کافی است یک بار اعضای خانواده صفیه درخواست عفو کنند تا او بخشیده شود، اما این اتفاق هرگز رخ نداد و صفیه به میهمانی مرگ رفت و پرونده عروس خون بس با ابهامات بسیاری بسته شد.
منابع:
http://criminalscience.blogfa.com/post-42.aspx
وبلاگ علوم جنایی. نویسنده دکتر محمدجعفر ساعد. مقاله عروس خون بس و قتل برای حفظ آبروی قبیله
http://law.dotic.ir/AIPLaw/lawview.do?reqCode=lawView&lawId=178971&isLaw=1
متن کامل قانون مدنی